عشق مافیایی
عشق مافیایی
p14
ا.ت:مامان میتونم برم خونه
م.ا.ت:آره بزار به پرستار بگم
ا.ت:باشه...مامانم به پرستار گفت و بچرو لای قنداق بستن و رفتیم خونه منم زنگ زدم به هه را دوست صمیم و اومد پیشم...سلامم
هه را:سلااااممم بچه کوو
ا.ت:فقط برای بچه اومدی
هه را:کوششش
ا.ت:تو اتاقش...رفتیم توی اتاقش و هه را کلی باهاش حرف زد ولی کوچولو خواب بود...هنوز اسم نداره
هه را:عه چرااا
ا.ت:من خودم دوست دارم بزارم کانیا اسم مامانبزرگمه
هه را:پس ایشون کانیا کوچولو هستن
ا.ت:بیا بریم یه قهوه بخوریم...رفتیم نشتیم و یه قهوه آورد مامانم خواستم بخورم مامانم گفت
م.ا.ت:نخوررر تو بچه شیر میدی برات بده
ا.ت: یعنی تا یکساللل نمیتونم بخورم
م.ا.ت:نه
ا.ت:هوفف...همینجوری که داشتیم حرف میزدیم گوشیم زنگ خورد...الان میام...با نمایان شدن اسم مای لاو فهمیدم جونگکوکه حتی اسمشو تغییر ندادم قطع کردم و بچه همون موقع گریه کرد منم رفتم بهش شیر بدم که هی گوشیم زنگ میخورد...هه راااا بیا
هه را:جانم
ا.ت:گوشیمو جواب بده بگو ا.ت کار داره
هه را:مای لاو؟
ا.ت:جونگکوکه وقت نداشتم اسمشو عوض کنم جواب بدهه
هه را:باشهه...الو
جونگکوک:ا.ت هست
هه را: داره به بچش شی...به اشاره بهم فهموند که ریدم... کار داره خدافظ
ا.ت:یعنی نمیشه یه کار بهت بسپارن راستی هفته بعد لنا دعوتمون کرده
هه را:عه
ا.ت:آره دوتایی باهم میریم
p14
ا.ت:مامان میتونم برم خونه
م.ا.ت:آره بزار به پرستار بگم
ا.ت:باشه...مامانم به پرستار گفت و بچرو لای قنداق بستن و رفتیم خونه منم زنگ زدم به هه را دوست صمیم و اومد پیشم...سلامم
هه را:سلااااممم بچه کوو
ا.ت:فقط برای بچه اومدی
هه را:کوششش
ا.ت:تو اتاقش...رفتیم توی اتاقش و هه را کلی باهاش حرف زد ولی کوچولو خواب بود...هنوز اسم نداره
هه را:عه چرااا
ا.ت:من خودم دوست دارم بزارم کانیا اسم مامانبزرگمه
هه را:پس ایشون کانیا کوچولو هستن
ا.ت:بیا بریم یه قهوه بخوریم...رفتیم نشتیم و یه قهوه آورد مامانم خواستم بخورم مامانم گفت
م.ا.ت:نخوررر تو بچه شیر میدی برات بده
ا.ت: یعنی تا یکساللل نمیتونم بخورم
م.ا.ت:نه
ا.ت:هوفف...همینجوری که داشتیم حرف میزدیم گوشیم زنگ خورد...الان میام...با نمایان شدن اسم مای لاو فهمیدم جونگکوکه حتی اسمشو تغییر ندادم قطع کردم و بچه همون موقع گریه کرد منم رفتم بهش شیر بدم که هی گوشیم زنگ میخورد...هه راااا بیا
هه را:جانم
ا.ت:گوشیمو جواب بده بگو ا.ت کار داره
هه را:مای لاو؟
ا.ت:جونگکوکه وقت نداشتم اسمشو عوض کنم جواب بدهه
هه را:باشهه...الو
جونگکوک:ا.ت هست
هه را: داره به بچش شی...به اشاره بهم فهموند که ریدم... کار داره خدافظ
ا.ت:یعنی نمیشه یه کار بهت بسپارن راستی هفته بعد لنا دعوتمون کرده
هه را:عه
ا.ت:آره دوتایی باهم میریم
۳.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.