مافیای من پارت ۴ ♡
هیونا : لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ ) و موهامو بالا بستم راه افتادم سمت محل کارش رسیدیم بادیگاردا خیلی سعی کردن جلوم رو بگیرن تا نرم داخل ولی نتونستن رفتم داخل اتاق که با صحنه ای که دیدم اشک تو چشام جمع شد .
بابام تو اتاق بود و یه اسلحه طرف کوک گرفته بود کوکم ریلکس بهش زل زده بود رفتم جلویه کوک و سپر شدم .
ب/ه: هیونا برو کنار.
هیونا : نمیرم واسه چی میخوای این کارو کنی ؟؟
ب/ه : چون زندگیمونو نابود کرد ( داد )
هیونا : چی ؟
ب/ه : اول که دل یونا رو شکست بعدم که تورو ازمون گرف دیگه نمیزارم بیشتر از این اذیتمون کنه .
هیونا : لابد یه کِرمی بهش ریختی که اینکارو میکنه تا جایی که شمارو میشناسم فقط بلدی کِرم بریزی !!
ب/ه : هه مغز تورم شست و شو داده؟؟
هیونا : اون مغزمو شست و شو نداده وقتی از اون خونه اومدم بیرون رویه واقعی شماها رو شناختم .
[ راستی یادم رفت بگم بابایه هیونا یه قمار بازه و سر همین فقیرن و هیونا و باباش باهم خوب نیستن . ]
ب/ه: هیونا برايه بار آخر میگم برو کنار!!!
هیونا : تو از بچگی واسم چیکار کردی وایه یونا چیکار کردی واسه مامان چیکار کردی فقط دردسر درست کردی .
ب/ه : هیونااااا بروووو کناااااارررر ( داد )
هیونا : نمیرممممم .
ب/ه : پس هم خودت هم عشقتو باهم میفرستم سینه ی قبرستون .
هیونا : چشمامو بستم که یهو صدایه شلیک اومد چشامو باز کردم که دیدم بابام تیر خورده یه اسلحه هم کنار گوشمه .
فهمیدم کوک شلیک کرده بعدم به بادیگاردش گف بیان بابامو ببرن .
بعد رفتن بادیگارد کوک درو قفل کرد و ...
ادامه دارد..
بابام تو اتاق بود و یه اسلحه طرف کوک گرفته بود کوکم ریلکس بهش زل زده بود رفتم جلویه کوک و سپر شدم .
ب/ه: هیونا برو کنار.
هیونا : نمیرم واسه چی میخوای این کارو کنی ؟؟
ب/ه : چون زندگیمونو نابود کرد ( داد )
هیونا : چی ؟
ب/ه : اول که دل یونا رو شکست بعدم که تورو ازمون گرف دیگه نمیزارم بیشتر از این اذیتمون کنه .
هیونا : لابد یه کِرمی بهش ریختی که اینکارو میکنه تا جایی که شمارو میشناسم فقط بلدی کِرم بریزی !!
ب/ه : هه مغز تورم شست و شو داده؟؟
هیونا : اون مغزمو شست و شو نداده وقتی از اون خونه اومدم بیرون رویه واقعی شماها رو شناختم .
[ راستی یادم رفت بگم بابایه هیونا یه قمار بازه و سر همین فقیرن و هیونا و باباش باهم خوب نیستن . ]
ب/ه: هیونا برايه بار آخر میگم برو کنار!!!
هیونا : تو از بچگی واسم چیکار کردی وایه یونا چیکار کردی واسه مامان چیکار کردی فقط دردسر درست کردی .
ب/ه : هیونااااا بروووو کناااااارررر ( داد )
هیونا : نمیرممممم .
ب/ه : پس هم خودت هم عشقتو باهم میفرستم سینه ی قبرستون .
هیونا : چشمامو بستم که یهو صدایه شلیک اومد چشامو باز کردم که دیدم بابام تیر خورده یه اسلحه هم کنار گوشمه .
فهمیدم کوک شلیک کرده بعدم به بادیگاردش گف بیان بابامو ببرن .
بعد رفتن بادیگارد کوک درو قفل کرد و ...
ادامه دارد..
۳.۱k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.