پارت ۱۸
برش زمانی به ساعت ۱۲ شب:
منو کوک هر دو مست مست بودیم امشب کلی بهمون خوش گذشت ولی الان هر دو مست بودیم و من نمیتونستم درست راه برم با کمک جونکوک برگشتیم عمارت ولی همین که برگشتیم منو انداخت رو کولش و برد بالا تو اتاق و(اسمات، بچه ها این چهارمین پیجم هست که مسدود شده اصلا دیگه اسمات نمیزارم)
صبح روز بعد
از زبان یونا:
ازخواب بیدار شدم دلم به شدت درد میکرد و سرم هم همینطور دیشب رو یادم اومد که چه غلطی کردیم لباسام هم رو زمین افتاده بود فهمیدم هر دو لختیم سریع ازجام بلند شدم و لباسامو پوشیدم و دوباره اومدم رو تخت دراز کشیدم و خودمو تو بغل کوک جا کردم میخواستم بیدارش کنم دستمو بردم تو موهاش ولی بازم بیدار نشد بلند شدم و نشستم رو شکمش و صداش زدم
_جونکوکی
+........
_کوکی
+.......
_عشقم
+.......
_جونکوک چرا بیدار نمیشی یه ساعته صدات میزنم (ناراحت)
+بیدارم بیبی (بم و جذاب)
یکی محکم زدم تو سینش و با اخم گفتم
_بیداری ولی هر چی من صدات میزنم جواب نمیدی (اخم)
+اهههه دردم گرفت
همونطور که من روش بودم یهو بلند شد و من سر خوردم و افتادم ازروش و اون خیمه زد روم
+حالا دیگه منو میزنی اره(خنده)
_گو خوردم پاشو از روم دارم خفه میشم
+ببخشید
از روم بلند شد خواستم از رو تخت برم پایین که گفت
+نمیخوای بهم بوس بدی
_ببخشید یادم رفت
بعد رفتم و بغلش کردم و لباشو محکم بوسیدم خواستم جدا بشم که محکم منو گرفت و بوسید جوری که داشتم خفه میشدم با کمبود نفس ازم جدا شد
_جونکوک خفم کردی
+تخصیر خودته خواستی اینقدر خوشمزه نباشی (خنده)
_حالا میشه ولم کنی
+ایشششش باشه
بعد بلند شدم و رفتم صورتمو شستم موهامو هم صاف کردم و بستیدم و اونم رفت صورتشو شست و اومد بیرون از دستشویی لباساشو پوشید و مو هاشو صاف کرد و بعد با هم رفتیم پایین
منو کوک هر دو مست مست بودیم امشب کلی بهمون خوش گذشت ولی الان هر دو مست بودیم و من نمیتونستم درست راه برم با کمک جونکوک برگشتیم عمارت ولی همین که برگشتیم منو انداخت رو کولش و برد بالا تو اتاق و(اسمات، بچه ها این چهارمین پیجم هست که مسدود شده اصلا دیگه اسمات نمیزارم)
صبح روز بعد
از زبان یونا:
ازخواب بیدار شدم دلم به شدت درد میکرد و سرم هم همینطور دیشب رو یادم اومد که چه غلطی کردیم لباسام هم رو زمین افتاده بود فهمیدم هر دو لختیم سریع ازجام بلند شدم و لباسامو پوشیدم و دوباره اومدم رو تخت دراز کشیدم و خودمو تو بغل کوک جا کردم میخواستم بیدارش کنم دستمو بردم تو موهاش ولی بازم بیدار نشد بلند شدم و نشستم رو شکمش و صداش زدم
_جونکوکی
+........
_کوکی
+.......
_عشقم
+.......
_جونکوک چرا بیدار نمیشی یه ساعته صدات میزنم (ناراحت)
+بیدارم بیبی (بم و جذاب)
یکی محکم زدم تو سینش و با اخم گفتم
_بیداری ولی هر چی من صدات میزنم جواب نمیدی (اخم)
+اهههه دردم گرفت
همونطور که من روش بودم یهو بلند شد و من سر خوردم و افتادم ازروش و اون خیمه زد روم
+حالا دیگه منو میزنی اره(خنده)
_گو خوردم پاشو از روم دارم خفه میشم
+ببخشید
از روم بلند شد خواستم از رو تخت برم پایین که گفت
+نمیخوای بهم بوس بدی
_ببخشید یادم رفت
بعد رفتم و بغلش کردم و لباشو محکم بوسیدم خواستم جدا بشم که محکم منو گرفت و بوسید جوری که داشتم خفه میشدم با کمبود نفس ازم جدا شد
_جونکوک خفم کردی
+تخصیر خودته خواستی اینقدر خوشمزه نباشی (خنده)
_حالا میشه ولم کنی
+ایشششش باشه
بعد بلند شدم و رفتم صورتمو شستم موهامو هم صاف کردم و بستیدم و اونم رفت صورتشو شست و اومد بیرون از دستشویی لباساشو پوشید و مو هاشو صاف کرد و بعد با هم رفتیم پایین
۱۶.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.