عشق ابدی پارت ۱۸
عشق ابدی پارت ۱۸
ویو یونگی
÷الان دیگه کاریش نمیشه کرد ، برید بخوابید بچه ها.
+اما تا امنه
&چرا!
-اگه مثل این سری دوباره بزنن و یه اتفاق بدتر بیوفته چی؟ شیشه کم بود!؟
$راس میگن .
&برید اتاق ۳ . امن ترین و بی مشکل ترین اتاقه ...
-مطمئنی بابا ؟!!
&آره پسرا ، برید تو اتاق . درضمن یونگی دو دقیقه وایستا کارت دارم
+چ.. چشم
بعد از رفتن جیمین ، عمو بهم گفت
&جیمین و همچنین خودت تو معرض خطر قرار دارید . حواست رو حسابی جمع کن ؛ باید هرچه زود تر مال خودت کنیش
+ع...عمو جان(خجالت)
¢خجالت نداره شوگا ، باید این کار رو بکنی(جدی)
÷به هر حال که نمیتونید سرنوشت تون رو عوض کنید.
+باشه چشم ، برم حالا؟!
&برو ، فقط حواست باشه از وقت امشبت استفاده کنی .
$صداش بیادا....
+یاااااا بسه دیگههههه(بلند)
+شب بخیررررر
&÷¢$شب بخیر.(خنده)
واقعا چجوری انقدر رک میتونن حرف بزنن...
نصف وقت حرف زدنشون از خجالت آب شدم . خیلی خیلی ذوق داشتم ، اگر میتونستم امشب جیمین رو راضی کنم که عالی میشد.. خیلیییی خوب بود اینجوری.
رفتم تو اتاقی که عمو گفته بود
جیمین رو دیدم که داشت لباساش رو در میاورد ؛ دستم همونطور به در موند و فقط خیره شدم به صحنه زیبای رو به روم
یهو سرش رو چرخوند سمت در که منو دید
با بهت گفت
-ی....یااااا ، ب...برو ...برو بیرون
هیچی نگفتم و وقتی دید که کاری نمیکنم دوباره حرفش رو زد ، اما دیگه بسه
دیگه بسه جیمین خان ، خیلی مدت ها میخواستمت و دوست داشتم ، اما تو متوجه اش نبودی . دیگه بسه هرچقدر جلو خودم رو گرفتم ...
در رو بستم و قفلش کردم
بدون هیچ حرفی خمار رفتم سمتش ؛ با هرقدمم یه قدم عقب میرفت .
نترس بیبی ، ددی باهات کار داره
+بیب. چرا میترسی؟! هوم؟(پوزخند و بم)
-یو...یونگی ... چت ...شده؟(بهت)
ویو یونگی
÷الان دیگه کاریش نمیشه کرد ، برید بخوابید بچه ها.
+اما تا امنه
&چرا!
-اگه مثل این سری دوباره بزنن و یه اتفاق بدتر بیوفته چی؟ شیشه کم بود!؟
$راس میگن .
&برید اتاق ۳ . امن ترین و بی مشکل ترین اتاقه ...
-مطمئنی بابا ؟!!
&آره پسرا ، برید تو اتاق . درضمن یونگی دو دقیقه وایستا کارت دارم
+چ.. چشم
بعد از رفتن جیمین ، عمو بهم گفت
&جیمین و همچنین خودت تو معرض خطر قرار دارید . حواست رو حسابی جمع کن ؛ باید هرچه زود تر مال خودت کنیش
+ع...عمو جان(خجالت)
¢خجالت نداره شوگا ، باید این کار رو بکنی(جدی)
÷به هر حال که نمیتونید سرنوشت تون رو عوض کنید.
+باشه چشم ، برم حالا؟!
&برو ، فقط حواست باشه از وقت امشبت استفاده کنی .
$صداش بیادا....
+یاااااا بسه دیگههههه(بلند)
+شب بخیررررر
&÷¢$شب بخیر.(خنده)
واقعا چجوری انقدر رک میتونن حرف بزنن...
نصف وقت حرف زدنشون از خجالت آب شدم . خیلی خیلی ذوق داشتم ، اگر میتونستم امشب جیمین رو راضی کنم که عالی میشد.. خیلیییی خوب بود اینجوری.
رفتم تو اتاقی که عمو گفته بود
جیمین رو دیدم که داشت لباساش رو در میاورد ؛ دستم همونطور به در موند و فقط خیره شدم به صحنه زیبای رو به روم
یهو سرش رو چرخوند سمت در که منو دید
با بهت گفت
-ی....یااااا ، ب...برو ...برو بیرون
هیچی نگفتم و وقتی دید که کاری نمیکنم دوباره حرفش رو زد ، اما دیگه بسه
دیگه بسه جیمین خان ، خیلی مدت ها میخواستمت و دوست داشتم ، اما تو متوجه اش نبودی . دیگه بسه هرچقدر جلو خودم رو گرفتم ...
در رو بستم و قفلش کردم
بدون هیچ حرفی خمار رفتم سمتش ؛ با هرقدمم یه قدم عقب میرفت .
نترس بیبی ، ددی باهات کار داره
+بیب. چرا میترسی؟! هوم؟(پوزخند و بم)
-یو...یونگی ... چت ...شده؟(بهت)
۱.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.