بعد یک قرن پارت ۷😔🤙
بنگچان: اره خب به حال تو فرقی نداره شایدم داشته باشه
کوک: اون جوجه مثلا میخواد چیکار کنه
بنگچان: من اونو میشناسم ولی تو نه نگا نکن قدش کوتاه نصفش زیر زمینه یک سلیطه ای هست که اگه بخواد کاری کنه واقعا میکنه شاید واقعا یک مشکلی برامون درست کنه
کوک: نه بابا اون جوجه هیچ غلطی نمیتونه بکنه
بنگچان: حالا شاید بتونه ولی خب من کله پاچه نیستم که نمیزارم کاری بکنه
کوک: آفرین ولی هرکاری میکنی نکشش خب
بنگچان: چرا نکشمش
کوک: چون اون تنها و بهترین دوست ا/ت هست
بنگچان: اها راست میگی ، باشه
کوک: حالا هم برو یه ملاقات دارم
بنگچان: باکی؟
کوک: به تو ربطی داره ایا؟
بنگچان: نه 😑
کوک: خوبه که میدونی و میپرسی
بنگچان اصلا حق با شماست * میره بیرون با یه بنده خدا تماس میگره برن دنبال لیان و ببرنش عمارتش(خدایی فکردی بنگچان عمارت نداره افرین اشتباه فکر کردی)
ویو لیان🤙
خیلی بین عمارت کوک و ادارهی پلیسی که توش کار میکردم فاصله بود نزدیک نیم ساعت تو راه هستم ولی تو برسم... * بعد ۱۵ دقیقه رسید*
داشتم میرفتم داخل یه چیزی محکم خورد تو سرم و بیهوش شدم *لیان منو ببخش* وقتی به هوش اومدم دستامو بسه بودن روی یه صندلی یه جایی که خیلی تاریک بود بودم انگار نه انگار کسی اونجا زندگی میکرد داشتم تلاش میکردم تا چیزی ببنیم که صدای بنگچان اومد
بنگچان: کی بود منو تحدید میکرد
لیان: شوخیت گرفته تو منو اوردی اینجا
بنگچان: میبینم هنوز زبونت درازه کوتاهش کنم؟
لیان: دست بهم بخوره دستت رو میشکنم هاااا
بنگچان: فعلا که دستات بسته هست
لیان: با دست بسته هم از پست برمیاد
بنگچان: اووو اعتماد به سقف رو
لیان: اره اعتماد به سقف مثل نفهمی تو زیاده
بنگچان: یادت نره من کیم😏
لیان: تو یه بیچاره ای که عین بچه ها منتظر اجازهی کوکی
بنگچان: شجاع کوچولو امیدوارم شبم همینطوری زبونت دراز باشه🎀🤗
لیان: الان چه زری زدی
بنگچان: همونی که شنیدی
لیان: جرعت داری دستامو باز کن
بنگچان: باشه...* میاد جلو و طناب رو میبره
بقیه پارت بعد هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
راستی دوستان کاور عوض شده🤚😔
شرایط : ۳۰ کامنت👀& ۲۵ لایک👀
غلط املایی دیدی گردن نمیگرم 🎀🤗
کوک: اون جوجه مثلا میخواد چیکار کنه
بنگچان: من اونو میشناسم ولی تو نه نگا نکن قدش کوتاه نصفش زیر زمینه یک سلیطه ای هست که اگه بخواد کاری کنه واقعا میکنه شاید واقعا یک مشکلی برامون درست کنه
کوک: نه بابا اون جوجه هیچ غلطی نمیتونه بکنه
بنگچان: حالا شاید بتونه ولی خب من کله پاچه نیستم که نمیزارم کاری بکنه
کوک: آفرین ولی هرکاری میکنی نکشش خب
بنگچان: چرا نکشمش
کوک: چون اون تنها و بهترین دوست ا/ت هست
بنگچان: اها راست میگی ، باشه
کوک: حالا هم برو یه ملاقات دارم
بنگچان: باکی؟
کوک: به تو ربطی داره ایا؟
بنگچان: نه 😑
کوک: خوبه که میدونی و میپرسی
بنگچان اصلا حق با شماست * میره بیرون با یه بنده خدا تماس میگره برن دنبال لیان و ببرنش عمارتش(خدایی فکردی بنگچان عمارت نداره افرین اشتباه فکر کردی)
ویو لیان🤙
خیلی بین عمارت کوک و ادارهی پلیسی که توش کار میکردم فاصله بود نزدیک نیم ساعت تو راه هستم ولی تو برسم... * بعد ۱۵ دقیقه رسید*
داشتم میرفتم داخل یه چیزی محکم خورد تو سرم و بیهوش شدم *لیان منو ببخش* وقتی به هوش اومدم دستامو بسه بودن روی یه صندلی یه جایی که خیلی تاریک بود بودم انگار نه انگار کسی اونجا زندگی میکرد داشتم تلاش میکردم تا چیزی ببنیم که صدای بنگچان اومد
بنگچان: کی بود منو تحدید میکرد
لیان: شوخیت گرفته تو منو اوردی اینجا
بنگچان: میبینم هنوز زبونت درازه کوتاهش کنم؟
لیان: دست بهم بخوره دستت رو میشکنم هاااا
بنگچان: فعلا که دستات بسته هست
لیان: با دست بسته هم از پست برمیاد
بنگچان: اووو اعتماد به سقف رو
لیان: اره اعتماد به سقف مثل نفهمی تو زیاده
بنگچان: یادت نره من کیم😏
لیان: تو یه بیچاره ای که عین بچه ها منتظر اجازهی کوکی
بنگچان: شجاع کوچولو امیدوارم شبم همینطوری زبونت دراز باشه🎀🤗
لیان: الان چه زری زدی
بنگچان: همونی که شنیدی
لیان: جرعت داری دستامو باز کن
بنگچان: باشه...* میاد جلو و طناب رو میبره
بقیه پارت بعد هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
راستی دوستان کاور عوض شده🤚😔
شرایط : ۳۰ کامنت👀& ۲۵ لایک👀
غلط املایی دیدی گردن نمیگرم 🎀🤗
۲.۸k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.