وانشات پارت ⁷ من برمیگردم
گریه هام اوج گرفت خیلی پام درد میکرد
احساس مردم یمی داره میاد سمتم خیلی ترسیدم
ته:ات؟
ات:ات و درد ات و کوف ات و مرز وای پام حق
اومدم دنبالت پام پیچ خورد واییی
ته:بزار ببینم
پامو دید
ته:یکوچولو پیچ خورده
اومد براید بغلم کنه
ات:فکرشم نکن
ته:باشه پس من میرم به کسیم نمیگم اینجا بودی راستی شبا اینجا سگ و کفتار شایدم کرگ زیاد باشه خود دانی
ات:وایی ته ازیتم نکن
ته:چی گفتی
ات:هیچی گوه خوردم از بس اسمت طولانیه
ته اومد براگ بغلم مرد در کوشم گفت
ته:اکه همیشه ته صدام کنی.! از خوشحالی سکته میکنم میوفتم رو دستت خانم پارک ات
خجالت کشیده بودم هیچی نگفتم تو بغلش بودم منو برد پایین و بردم تو ویلا گذاشتم رو مبل و خودش رفت
ات:هوی کجا رفتی پوف اصن عادت داره یا ولم کنه یا نه بگه
که یهو دیدم کنارم نشسته و یه دارو دستشه
ته: اکه با من بودی که به من باشه حالا حالا ها ول کنت نیستم و رو حرفت نه نمیارم
تو شوک بودم پایی که درد بود رو گذاشت رو پاش اروم اون دارو رو ریخت رو پام و خودش ماساژ میداد
ته:الان بهتری؟
ات:اوم
دیدم دستشو به سمتم دراز کرده
ته:بریم پایین منتظرمونن
مجبور بودم دستشو بگیر چون نمیتونستم راه برم
جین:هوی شما دو تا داشتین چیکار میکردین؟
ات: داداش من پام پیچ خوردا
کوک:خب حالا بیاین جرعت حقیقت
ات:یسسس
بشکه افتاد رو ته و لیا
لیا: جرعت خقیقت؟
ته:خقیقت
لیا: خب داداش تو این جمع کسی هست که عاشقش باشی؟
ته:اره اونم خیلی
لیا:کیه؟
ته:تو یه سوال کردی!
دوباره بشکه رو چرخوندن افتاد رو منو کوک
کوک:جرعت یا حقیقت؟
ات:جرعت🧑🦯
کوک: اهاااا امشب خونه ی تهیونگ میمونی
ات:هااااا امکان نداره
کوک:جرعته
ات:اکی وای خبر داری بعد از امشب قرار جر بخوری توسط من؟
کوک: کاملا در جریانم ولی خب من جرعتمو دادم دیگه؟
نگاه مردم دیدم ته سرش پایینه و هیچ واکنشی نشون نداد
پوف ریدم دهنت کوک
لونا:بچه عا نظرتون چیه حرکت کنیم بریم خونه
همه:اره
منم رفتم نشستم تو ماشین تا ته بیاد
اونم اومد سوار شد حرکت کردیم سمت ویلاش یک ساعتی تو راه بودیم که رسیدیم
ته: عا اها اون اتاق اتاق مهمانه میتونی اپنجا بخوابی
ات: اوم مرسی سریع رفتم تو اتاق گوشیمو برداشتم رفتم تو گروه(جین،کوک،لیا،لونا،ات) پیام دادم:کوک ریدم دهنت تمام!
پیام کوک: کی ریدی تخه الان مسواک زدم چیزی نبود
پیام جین:😂😂🤌
ات:گمشو
گوشی رو خاموش کردم خستم شده بود یه پتو گذاشتم رو دوشم و رفتم سمت بالکنه توی طبقه بالا یه بوی بدی میومد غک کنم مثل سیگار بود دیدم که ته داره سیگار میکشه سریع رفتم تو بالکن
ات:تهیونگا
ته:ات
ات:بله...
احساس مردم یمی داره میاد سمتم خیلی ترسیدم
ته:ات؟
ات:ات و درد ات و کوف ات و مرز وای پام حق
اومدم دنبالت پام پیچ خورد واییی
ته:بزار ببینم
پامو دید
ته:یکوچولو پیچ خورده
اومد براید بغلم کنه
ات:فکرشم نکن
ته:باشه پس من میرم به کسیم نمیگم اینجا بودی راستی شبا اینجا سگ و کفتار شایدم کرگ زیاد باشه خود دانی
ات:وایی ته ازیتم نکن
ته:چی گفتی
ات:هیچی گوه خوردم از بس اسمت طولانیه
ته اومد براگ بغلم مرد در کوشم گفت
ته:اکه همیشه ته صدام کنی.! از خوشحالی سکته میکنم میوفتم رو دستت خانم پارک ات
خجالت کشیده بودم هیچی نگفتم تو بغلش بودم منو برد پایین و بردم تو ویلا گذاشتم رو مبل و خودش رفت
ات:هوی کجا رفتی پوف اصن عادت داره یا ولم کنه یا نه بگه
که یهو دیدم کنارم نشسته و یه دارو دستشه
ته: اکه با من بودی که به من باشه حالا حالا ها ول کنت نیستم و رو حرفت نه نمیارم
تو شوک بودم پایی که درد بود رو گذاشت رو پاش اروم اون دارو رو ریخت رو پام و خودش ماساژ میداد
ته:الان بهتری؟
ات:اوم
دیدم دستشو به سمتم دراز کرده
ته:بریم پایین منتظرمونن
مجبور بودم دستشو بگیر چون نمیتونستم راه برم
جین:هوی شما دو تا داشتین چیکار میکردین؟
ات: داداش من پام پیچ خوردا
کوک:خب حالا بیاین جرعت حقیقت
ات:یسسس
بشکه افتاد رو ته و لیا
لیا: جرعت خقیقت؟
ته:خقیقت
لیا: خب داداش تو این جمع کسی هست که عاشقش باشی؟
ته:اره اونم خیلی
لیا:کیه؟
ته:تو یه سوال کردی!
دوباره بشکه رو چرخوندن افتاد رو منو کوک
کوک:جرعت یا حقیقت؟
ات:جرعت🧑🦯
کوک: اهاااا امشب خونه ی تهیونگ میمونی
ات:هااااا امکان نداره
کوک:جرعته
ات:اکی وای خبر داری بعد از امشب قرار جر بخوری توسط من؟
کوک: کاملا در جریانم ولی خب من جرعتمو دادم دیگه؟
نگاه مردم دیدم ته سرش پایینه و هیچ واکنشی نشون نداد
پوف ریدم دهنت کوک
لونا:بچه عا نظرتون چیه حرکت کنیم بریم خونه
همه:اره
منم رفتم نشستم تو ماشین تا ته بیاد
اونم اومد سوار شد حرکت کردیم سمت ویلاش یک ساعتی تو راه بودیم که رسیدیم
ته: عا اها اون اتاق اتاق مهمانه میتونی اپنجا بخوابی
ات: اوم مرسی سریع رفتم تو اتاق گوشیمو برداشتم رفتم تو گروه(جین،کوک،لیا،لونا،ات) پیام دادم:کوک ریدم دهنت تمام!
پیام کوک: کی ریدی تخه الان مسواک زدم چیزی نبود
پیام جین:😂😂🤌
ات:گمشو
گوشی رو خاموش کردم خستم شده بود یه پتو گذاشتم رو دوشم و رفتم سمت بالکنه توی طبقه بالا یه بوی بدی میومد غک کنم مثل سیگار بود دیدم که ته داره سیگار میکشه سریع رفتم تو بالکن
ات:تهیونگا
ته:ات
ات:بله...
۲۱.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.