عشق دو طرفه 𝕡𝕒𝕣𝕥𝟟
ادمین عزیز میخاد بعد سال ها پارت بذاره پس حمایت کنید😁
ویو ا/ت
اومدم خونه وای روز خیلی خوبی بود
خوابیدم و صبح بیدار شدم رفتم کارامو انجام دادم لباس پوشیدم و رفتم مدرسه تو راه کمی واسه خودم آواز خوندم تا رسیدم رفتم سر کلاس کمی با لینا حرف زدیم تا استاد اومد و درس رو شروع کرد
استاد: خب بچه ها درس امروز در مورد اعضای بدن هست *کمبود موضوع*
هوففففف بلاخره کلاس تموم شد
رفتم بیرون و اونجا تهیونگ و دیدم
ا/ت:سلام تهیونگ
تهیونگ: عه سلام
تهیونگ: میای امروز بیریم با بچه ها پاساژ؟
ا/ت: آره فکر خوبیه پس ساعت ۵ میام اونجا
تهیونگ: میام دنبالت
ا/ت: نه ممنون ماشین دارم
تهیونگ: هرطور که مایلی پس میبینمت
ا/ت: باشه. من میرم به لینا بگم
تهیونگ: پس منم به بچه ها خبر میدم
زنگ خورد و هرکدوم رفتیم سر کلاس
استاد ازمون امتحان گرفت
پرش زمانی به موقع خونه*
تهیونگ ویو
کلاس تموم شد و من به بچه ها گفتم که امروز بریم پاساژ با ا/ت و لینا
قبول کردم اومدم از کلاس بیرون ا/ت رو دیدم
تهیونگ: بیا من میرسونمت
ا/ت: ممنون خودم میرم
تهیونگ: بیا سوار شو
ا/ت ویو تهیونگ تا دم خونه رسوندم و رفت
ازش خداحافظی کردم و رفت
رفتم تو به مامانم سلام دادم و رفتم توی اتاقم
پرش زمانی ساعت ۳ *
خب دیگه باید آماده شم رفتم یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم یکم برق لب زدم چون حوصله نداشتم آرایش کنم لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون سوار ماشین شده بعد نیم ساعت رسیدم پاساژ با بچه ها خرید کردیم وقتی خریدمون تموم شد رفتیم بستنی خوردیم ساعت نزدیک دوازده بود خیلی خوابم میومد ولی مجبور بودم رانندگی کنم سوار ماشین شدم و از بچه ها خداحافظی کردم توی راه حواسم پرت شد و خلاف رفتم که یهو ......
ادامه دارد.....
شرط برای پارت بعد: ۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
اول از همه لایک کن فرزندم
ویو ا/ت
اومدم خونه وای روز خیلی خوبی بود
خوابیدم و صبح بیدار شدم رفتم کارامو انجام دادم لباس پوشیدم و رفتم مدرسه تو راه کمی واسه خودم آواز خوندم تا رسیدم رفتم سر کلاس کمی با لینا حرف زدیم تا استاد اومد و درس رو شروع کرد
استاد: خب بچه ها درس امروز در مورد اعضای بدن هست *کمبود موضوع*
هوففففف بلاخره کلاس تموم شد
رفتم بیرون و اونجا تهیونگ و دیدم
ا/ت:سلام تهیونگ
تهیونگ: عه سلام
تهیونگ: میای امروز بیریم با بچه ها پاساژ؟
ا/ت: آره فکر خوبیه پس ساعت ۵ میام اونجا
تهیونگ: میام دنبالت
ا/ت: نه ممنون ماشین دارم
تهیونگ: هرطور که مایلی پس میبینمت
ا/ت: باشه. من میرم به لینا بگم
تهیونگ: پس منم به بچه ها خبر میدم
زنگ خورد و هرکدوم رفتیم سر کلاس
استاد ازمون امتحان گرفت
پرش زمانی به موقع خونه*
تهیونگ ویو
کلاس تموم شد و من به بچه ها گفتم که امروز بریم پاساژ با ا/ت و لینا
قبول کردم اومدم از کلاس بیرون ا/ت رو دیدم
تهیونگ: بیا من میرسونمت
ا/ت: ممنون خودم میرم
تهیونگ: بیا سوار شو
ا/ت ویو تهیونگ تا دم خونه رسوندم و رفت
ازش خداحافظی کردم و رفت
رفتم تو به مامانم سلام دادم و رفتم توی اتاقم
پرش زمانی ساعت ۳ *
خب دیگه باید آماده شم رفتم یه دوش گرفتم موهامو خشک کردم یکم برق لب زدم چون حوصله نداشتم آرایش کنم لباسمو پوشیدم و رفتم بیرون سوار ماشین شده بعد نیم ساعت رسیدم پاساژ با بچه ها خرید کردیم وقتی خریدمون تموم شد رفتیم بستنی خوردیم ساعت نزدیک دوازده بود خیلی خوابم میومد ولی مجبور بودم رانندگی کنم سوار ماشین شدم و از بچه ها خداحافظی کردم توی راه حواسم پرت شد و خلاف رفتم که یهو ......
ادامه دارد.....
شرط برای پارت بعد: ۱۰ لایک و ۱۰ کامنت
اول از همه لایک کن فرزندم
۱۱.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.