Who looks like (شبیه کیه)
P.³
TAKEPARTY
ALL and V
خون از دماغش جاری شد اما با لحن بیجون خوب بودنش و به گوش جمعیت رسوند
+ ای بابا توهم که زود شل کردی داداش.. من هنوز کارم باهاش تموم نشده بود
جین با خنده های شیشه پاکنیش در حالی که رامن توی دهنش و قورت میداد گفت
: بعد..بعد چیکارش کردی نشونمون بده.. یالا منتظر چی هستی دختر
وقتی رضایت و از جین هیونگش شنید حتی دیگه پدرش هم نمیتونست جلوش و بگیره پس یقه جیمین و گرفت و تو صورتش مشت کوبوند
+ جونگکوک اینجوری زدم تو صورتش همونطور که یادم داده بودی.. اینجوری ببین
جونگکوک که متوجه نگاه سنگین تهیونگ و بقیه شد هاج و واج گفت
: ن.نمیدونم درمورد چی حرف میزنی سابرینا اما آفرین خوب حسابش و رسیدی حالا یه تکنیک دیگه هست که اونم یادت...
با تهیونگ چشم تو چشم شد
: یادت.. یادت نمیدم چون میزنی بقیه رو سقط میکنی.. ولی آینده خوبی تو بوکس داری... اگه ادامه اش بدی..!
همچنان تهیونگ بد بد نگاه میکرد
: چیه؟ دارم بچه رو برای ادامه زندگی تشویق میکنم کار بدی نمیکنم که
جیمین با اشک های حلقه شده دور چشمش و صدای لرزونش حواس هارو به سمت خودش جمع کرد
: جونگکوک مادرتو....
_ عهههه نگو پیش بچه خوبیت نداره
با گریه گفت
: بچت زد صورت نازنینم و تیکه پاره کرد این خوبیت داره؟ نه بگو ببینم این خوبیت داره که من از نیم وجبی تخم مرغی تو کتک بخورم؟ پس فردا هوادارا پرسیدن جیمین صورتت چی شده چی بگم نمیتونم بگم که یه دختر هفده ساله گرفت رو سرش کوبوند رو زمین با اون دست سنگینش... پدرتو درمی یارم جونگکوک صبر کن!!!
+ هیونگ یکم دیگه تحمل کن بزار کامل تعریف کنم تموم بشه
زار زار گریه کرد
: ای خدا من چه گناهی کردم آخه.. چرا همیشه من باید کتک بخورم.. آخه بچه جون همونی و بزن که آموزشت میده همیشه گولت و میخورم گوه تو این زندگی..
جونگکوک برای بیشتر حرص دادن جیمین گفت
: شاید چون از بچه هم میترسی.. لعنتی نصفت زیر زمینه سابرینا قدش از تو بلندتره
: خفه شو پدرسگ
سابرینا بی توجه به زار زدن هیونگش رو به شوگا کرد و گفت
+ هیونگ اون فوش هایی که یادم داده بودی رو یادته؟ همونارو وقتی افتادم روش و مشت میکوبوندم تو صورتش گفتم.. گفتم مادر...
_ عهههه
+ مادر..
_ عهههه
+ ما
_ سابریناااا
+ بابا آروم باش گفتم مادر گربه.. من سابرینا نیستم پدرتو در نیارم.. مادرت و به عزات میشونم من خارتو..
شوگا که با هرچه بیشتر حرف زدن سابرینا بیشتر خودش و تو دردسر و خطر میدید و تو هچل می افتاد سریع فریاد کشید
: سابرینا جان بسه دیگه عزیزم.. دمان از روزگارش درآوردی فهمیدیم
زیر چشمی به تهیونگ نگاهی انداخت که خیره بهش چشم دوخته بود و با نگاهش سوراخ سوراخش میکرد
جیهوپ که بیشتر از همه دردش اومده بود با دلسوزی گفت
TAKEPARTY
ALL and V
خون از دماغش جاری شد اما با لحن بیجون خوب بودنش و به گوش جمعیت رسوند
+ ای بابا توهم که زود شل کردی داداش.. من هنوز کارم باهاش تموم نشده بود
جین با خنده های شیشه پاکنیش در حالی که رامن توی دهنش و قورت میداد گفت
: بعد..بعد چیکارش کردی نشونمون بده.. یالا منتظر چی هستی دختر
وقتی رضایت و از جین هیونگش شنید حتی دیگه پدرش هم نمیتونست جلوش و بگیره پس یقه جیمین و گرفت و تو صورتش مشت کوبوند
+ جونگکوک اینجوری زدم تو صورتش همونطور که یادم داده بودی.. اینجوری ببین
جونگکوک که متوجه نگاه سنگین تهیونگ و بقیه شد هاج و واج گفت
: ن.نمیدونم درمورد چی حرف میزنی سابرینا اما آفرین خوب حسابش و رسیدی حالا یه تکنیک دیگه هست که اونم یادت...
با تهیونگ چشم تو چشم شد
: یادت.. یادت نمیدم چون میزنی بقیه رو سقط میکنی.. ولی آینده خوبی تو بوکس داری... اگه ادامه اش بدی..!
همچنان تهیونگ بد بد نگاه میکرد
: چیه؟ دارم بچه رو برای ادامه زندگی تشویق میکنم کار بدی نمیکنم که
جیمین با اشک های حلقه شده دور چشمش و صدای لرزونش حواس هارو به سمت خودش جمع کرد
: جونگکوک مادرتو....
_ عهههه نگو پیش بچه خوبیت نداره
با گریه گفت
: بچت زد صورت نازنینم و تیکه پاره کرد این خوبیت داره؟ نه بگو ببینم این خوبیت داره که من از نیم وجبی تخم مرغی تو کتک بخورم؟ پس فردا هوادارا پرسیدن جیمین صورتت چی شده چی بگم نمیتونم بگم که یه دختر هفده ساله گرفت رو سرش کوبوند رو زمین با اون دست سنگینش... پدرتو درمی یارم جونگکوک صبر کن!!!
+ هیونگ یکم دیگه تحمل کن بزار کامل تعریف کنم تموم بشه
زار زار گریه کرد
: ای خدا من چه گناهی کردم آخه.. چرا همیشه من باید کتک بخورم.. آخه بچه جون همونی و بزن که آموزشت میده همیشه گولت و میخورم گوه تو این زندگی..
جونگکوک برای بیشتر حرص دادن جیمین گفت
: شاید چون از بچه هم میترسی.. لعنتی نصفت زیر زمینه سابرینا قدش از تو بلندتره
: خفه شو پدرسگ
سابرینا بی توجه به زار زدن هیونگش رو به شوگا کرد و گفت
+ هیونگ اون فوش هایی که یادم داده بودی رو یادته؟ همونارو وقتی افتادم روش و مشت میکوبوندم تو صورتش گفتم.. گفتم مادر...
_ عهههه
+ مادر..
_ عهههه
+ ما
_ سابریناااا
+ بابا آروم باش گفتم مادر گربه.. من سابرینا نیستم پدرتو در نیارم.. مادرت و به عزات میشونم من خارتو..
شوگا که با هرچه بیشتر حرف زدن سابرینا بیشتر خودش و تو دردسر و خطر میدید و تو هچل می افتاد سریع فریاد کشید
: سابرینا جان بسه دیگه عزیزم.. دمان از روزگارش درآوردی فهمیدیم
زیر چشمی به تهیونگ نگاهی انداخت که خیره بهش چشم دوخته بود و با نگاهش سوراخ سوراخش میکرد
جیهوپ که بیشتر از همه دردش اومده بود با دلسوزی گفت
۸.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.