𝐏𝟔
𝐏𝟔
چشماش رو باز کرد. روبروی دریاچه بود. هوا گرگ و میش بود. همون لباسای ساده تنش بود. خودش رو تو آب نگاه کرد. شبیه الهه ها شده بود : من اینقدر زیبا ام؟
خندید: حتما همینطوره.
با یاد آوری مسیر عمارت راه عمارت رو در پیش گرفت. اروم از روی چاله های کوچک رد شد، شاخه های نازک و زیر پاهاش له کرد. مقداری که جلو رفت، عمارت بزرگ نمایان شد. آسمون زیاد روشن نبود ولی میشد اطراف و دید. همونطور که جلو میرفت با شنیدن اسمش برگشت : الیزا؟
_ تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی؟
+ تو خودت دیشب یه دفعه ناپدید شدی. میدونی چقدر نگرانت شدم؟
_ نگران من شدی؟
+ نه منظورم اینه که.......
الیزا با نگاهی شیطون به تهیونگ خیره شد.
+ خب.... آره. تو اولین دوستمی. نگرانت شدم خوب.
الیزا خندید و به شونه ی تهیونگ زد : هی اشکال نداره. مهم نیست.
+ چرا دیشب یهو رفتی؟
_ عا خوب ممکنه باور نکنی. ولی انگار روح من به این کتاب سفر میکنه. نمیدونم چجوری ولی انگار اینشکلیه. وقتایی که روی این کتاب خوابم میبره میام توی این دنیا .
+ وای چقد جالب. میتونی درباره ی زندگیت بگی؟ خیلی کنجکاوم.
_ میتونی تو بگی؟ من یه ذره خجالت میکشم.
+ اوم البته.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و شروع کرد : من توی فرانسه به دنیا اومدم. ولی فرانسوی نیستم. من اهل کره هستم. پدر و مادرم کره ای هستن. ولی به کشورشون افتخار نمیکنن. یه جورایی میخوان نشون بدن که کره ای نیستن و اهل فرانسه هستن. من از وقتی به دنیا اومدم فرانسوی حرف میزدم. انگلیسی یاد گرفتم، ریاضیات، تیر اندازی، اسب سواری، ادبیات فرانسه، تاریخ، قانون؛ ولی پدر و مادرم هیچوقت درباره ی کره با من صحبت نکردن. وقتی 𝟔 سالم بود، کنجکاو بودم که چرا قیافه ی من و مادر و پدرم با قیافه ی خدمه ی عمارت متفاوته. من فکر میکردم فرانسوی هستم. هر وقت هم از پدرو مادرم میپرسیدم میگفتن به خاطر اینکه ما آدمای پولدار و متشخصی هستیم. ولی اینها مانع کجکاوی های من نشد. یکی از خدمه های ما که تو اسطبل اسب ها کار میکرد، مثل ما کره ای بود. من از اون پرسیدم و اون با مهربانی همچی رو به من گفت. زبان کره ای بهم یاد داد، حتی میتونم به اون خط بخونم و بنویسم. درباره ی فرهنگ کشورم گفت و منو با ملیت اصلیلم آشنا کرد..........
این پارت و پارت بعد نکته های زیادی داره.
حواستونو جمع کنید و با دقت بخونید. توی این پارت و پارت بعد درباره ی زندگی تهیونگ و توی پارت بعدی هم زندگی الیزا رو داریم. احتمالا پارت 𝟗 هم زندگی الیزا باشه بستگی داره. در هر صورت. لایک و کامنت فراموش نشه 💖💖💖💖
چشماش رو باز کرد. روبروی دریاچه بود. هوا گرگ و میش بود. همون لباسای ساده تنش بود. خودش رو تو آب نگاه کرد. شبیه الهه ها شده بود : من اینقدر زیبا ام؟
خندید: حتما همینطوره.
با یاد آوری مسیر عمارت راه عمارت رو در پیش گرفت. اروم از روی چاله های کوچک رد شد، شاخه های نازک و زیر پاهاش له کرد. مقداری که جلو رفت، عمارت بزرگ نمایان شد. آسمون زیاد روشن نبود ولی میشد اطراف و دید. همونطور که جلو میرفت با شنیدن اسمش برگشت : الیزا؟
_ تهیونگ تو اینجا چیکار میکنی؟
+ تو خودت دیشب یه دفعه ناپدید شدی. میدونی چقدر نگرانت شدم؟
_ نگران من شدی؟
+ نه منظورم اینه که.......
الیزا با نگاهی شیطون به تهیونگ خیره شد.
+ خب.... آره. تو اولین دوستمی. نگرانت شدم خوب.
الیزا خندید و به شونه ی تهیونگ زد : هی اشکال نداره. مهم نیست.
+ چرا دیشب یهو رفتی؟
_ عا خوب ممکنه باور نکنی. ولی انگار روح من به این کتاب سفر میکنه. نمیدونم چجوری ولی انگار اینشکلیه. وقتایی که روی این کتاب خوابم میبره میام توی این دنیا .
+ وای چقد جالب. میتونی درباره ی زندگیت بگی؟ خیلی کنجکاوم.
_ میتونی تو بگی؟ من یه ذره خجالت میکشم.
+ اوم البته.
تهیونگ نفس عمیقی کشید و شروع کرد : من توی فرانسه به دنیا اومدم. ولی فرانسوی نیستم. من اهل کره هستم. پدر و مادرم کره ای هستن. ولی به کشورشون افتخار نمیکنن. یه جورایی میخوان نشون بدن که کره ای نیستن و اهل فرانسه هستن. من از وقتی به دنیا اومدم فرانسوی حرف میزدم. انگلیسی یاد گرفتم، ریاضیات، تیر اندازی، اسب سواری، ادبیات فرانسه، تاریخ، قانون؛ ولی پدر و مادرم هیچوقت درباره ی کره با من صحبت نکردن. وقتی 𝟔 سالم بود، کنجکاو بودم که چرا قیافه ی من و مادر و پدرم با قیافه ی خدمه ی عمارت متفاوته. من فکر میکردم فرانسوی هستم. هر وقت هم از پدرو مادرم میپرسیدم میگفتن به خاطر اینکه ما آدمای پولدار و متشخصی هستیم. ولی اینها مانع کجکاوی های من نشد. یکی از خدمه های ما که تو اسطبل اسب ها کار میکرد، مثل ما کره ای بود. من از اون پرسیدم و اون با مهربانی همچی رو به من گفت. زبان کره ای بهم یاد داد، حتی میتونم به اون خط بخونم و بنویسم. درباره ی فرهنگ کشورم گفت و منو با ملیت اصلیلم آشنا کرد..........
این پارت و پارت بعد نکته های زیادی داره.
حواستونو جمع کنید و با دقت بخونید. توی این پارت و پارت بعد درباره ی زندگی تهیونگ و توی پارت بعدی هم زندگی الیزا رو داریم. احتمالا پارت 𝟗 هم زندگی الیزا باشه بستگی داره. در هر صورت. لایک و کامنت فراموش نشه 💖💖💖💖
۱۰.۰k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.