پارت۵۳
پارت۵۳
------------------
"ات"
. فاصله بین عشق و عصبانیت جیهوپ یه ثانیه اس یعنی در این حد مودیه ده دقیقه بعد از اینکه تو ماشین نشستیم دعوا رو شروع کرد.
+ات
جوابش رو ندادم
+اتعزیزم؟
کلافه بله گفتم
+میشه قهر نباشی تو میدونی از قصد این کارو نکردم ...
دستمو آوردم بالا و مانع ادامه حرفش شدم
♧من قانونای اون عمارت و خوب میدونم بعد از به دنیا آوردن بچه ات قراره بشم خدمتکار اونجا
+خب الان اینا چه ربطی بهم داشتن ات؟ حامله شدی
این شکلی شدی..چرا باید خدمتکار باشی؟...
وای که اگه دستم به مکس برسه من میدونم و اون
اون همه مدت حال بده منو دید و نگفت تو کجایی
♧به هرحال من قراره این کارو بکنم و اینکه کاری به مکس نداشته باش
برگشت سمتم و با عصبانیت نگاهم کرد
+هی من میگم خدمتکار نمیشی میگی میشم
بعدشم دست راست خودمه میخوام بکشمش اصن تو چرا انقدر نگرانشی
همینطور داشت غر میزد موفق شده بودم عصابش و بهم بریزم خنده ریزی کردم که از چشمش پنهون نموند
+من حرص میخورم خانم میخنده معلوم نی حامله شده چش شده مودی شده و چرت و پرت بهم میبافه
اخمام و تو هم کشیدم و دست به سینه نشستم
ماشین و کنار زد پیاده شد. رفت اونورتر بهش دید داشتم
بطری آب و خالی کرد رو سر و صورتش که از التهاب و فشارش کم شه.
برگشت سمتم و نگاهم و شکار کرد. زبونش و به دندونای ردیف بالاش کشید. دست کرد لای موهاش که بلند شده بودن. درتلاش بود که آروم باشه.
سرمو به صندلی تکیه دادم و سعی کردم بخوابم...
با تکونای ماشین چشم باز کردم. یکم که گذشت به جیهوپ نگاه کردم انقدر داشت محکم فرمون و فشار میداد که رگای دستش معلوم شده بود.
دنده رو عوض کرد. با دست آزادش رو پای سمت راستش ریتم گرفت و زیر لب شروع کرد به خوندن:
+عزیزم تو دلیل زندگیمی عزیزم تو اینو حس میکنی
قلبم برای تو میتپه عزیزم تو...
با انگشت اشاره اش به من اشاره کرد
+قلبم برای تو میتپه عزیزم تو...
گوشیش زنگ خورد و جواب داد از مکالمه نه چندان طولانیش فهمیدم که شخصی به اسم ماریِ
ماری کیه؟! کسی رو جای من آورده
------------------
"ات"
. فاصله بین عشق و عصبانیت جیهوپ یه ثانیه اس یعنی در این حد مودیه ده دقیقه بعد از اینکه تو ماشین نشستیم دعوا رو شروع کرد.
+ات
جوابش رو ندادم
+اتعزیزم؟
کلافه بله گفتم
+میشه قهر نباشی تو میدونی از قصد این کارو نکردم ...
دستمو آوردم بالا و مانع ادامه حرفش شدم
♧من قانونای اون عمارت و خوب میدونم بعد از به دنیا آوردن بچه ات قراره بشم خدمتکار اونجا
+خب الان اینا چه ربطی بهم داشتن ات؟ حامله شدی
این شکلی شدی..چرا باید خدمتکار باشی؟...
وای که اگه دستم به مکس برسه من میدونم و اون
اون همه مدت حال بده منو دید و نگفت تو کجایی
♧به هرحال من قراره این کارو بکنم و اینکه کاری به مکس نداشته باش
برگشت سمتم و با عصبانیت نگاهم کرد
+هی من میگم خدمتکار نمیشی میگی میشم
بعدشم دست راست خودمه میخوام بکشمش اصن تو چرا انقدر نگرانشی
همینطور داشت غر میزد موفق شده بودم عصابش و بهم بریزم خنده ریزی کردم که از چشمش پنهون نموند
+من حرص میخورم خانم میخنده معلوم نی حامله شده چش شده مودی شده و چرت و پرت بهم میبافه
اخمام و تو هم کشیدم و دست به سینه نشستم
ماشین و کنار زد پیاده شد. رفت اونورتر بهش دید داشتم
بطری آب و خالی کرد رو سر و صورتش که از التهاب و فشارش کم شه.
برگشت سمتم و نگاهم و شکار کرد. زبونش و به دندونای ردیف بالاش کشید. دست کرد لای موهاش که بلند شده بودن. درتلاش بود که آروم باشه.
سرمو به صندلی تکیه دادم و سعی کردم بخوابم...
با تکونای ماشین چشم باز کردم. یکم که گذشت به جیهوپ نگاه کردم انقدر داشت محکم فرمون و فشار میداد که رگای دستش معلوم شده بود.
دنده رو عوض کرد. با دست آزادش رو پای سمت راستش ریتم گرفت و زیر لب شروع کرد به خوندن:
+عزیزم تو دلیل زندگیمی عزیزم تو اینو حس میکنی
قلبم برای تو میتپه عزیزم تو...
با انگشت اشاره اش به من اشاره کرد
+قلبم برای تو میتپه عزیزم تو...
گوشیش زنگ خورد و جواب داد از مکالمه نه چندان طولانیش فهمیدم که شخصی به اسم ماریِ
ماری کیه؟! کسی رو جای من آورده
۹.۸k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.