دقیقا پشت سرت! 💄p⁶
مینسو : خب دیگه باید بریم به آدرسی که گفته عجله کن..
جانکوک : اره بریم..منم باهات میام
مینسو : آدرس یه جای بیرون از شهر و دور افتاده بود ترس تمام وجودمو گرفته بود یعنی چی میشه؟
از زبون #مینسو
جانکوک خودشو خونسرد نشون میداد اما میتونستم از چشاش بخونم اون عوضی قراره یه بلایی سرمون بیاره..
جانکوک : فک میکنم رسیدیم نگران نباش پیاده شو
مینسو : اما اینجا که کسی نیست!!راستی تو اون عوضیو میشناسی؟
جانکوک : الان وقت توضیح دادن نیست..فقط میتونم بگم اون..
مینسو : اون چی؟اون کیه؟
جانکوک : اون..ا..و..ن..یه..خون..خون ا..خون اشامه..ه
مینسو : ت..تو..تو چیگفتی؟یعنیییی چی؟
جانکوک : زخم گردنت هم بخاطر گاز اون لعنتی بود..
مینسو : اههه یعنی چی صدای قدم پا میاد..
جانکوک : ساکت..
خون آشام : چقدر خوبه که هردتون با پای خودتون اومدین..هاه هاه هاه
مینسو : از ترس به خودم میلرزیدم
خون آشام : میدونی راستش یکم کارم سخت تر شد ولی با یه تیر دونشونو میزنم..هه(باصدای مغرورش)
مینسو : دستمو محکم کشید سمت خودش...
جانکوک : ولش کن تو حق نداری بهش دست بزنی..
مینسو : صورتشو به صورتم نزدیک تر کرد...در این حال لبمو محکم گاز گرفت کع خون ازش سرازیر شد..
مینسو : اهه
جانکوک : محکم به سمتش حمله کردم..
خون آشام : اون قرار نیست که پیش خانوادش برگرده..
مینسو : با گریه میگفتم ولم کن..اما میدونستم میخواست باهام چیکار کنه..💉
ADMIN : #yuna
---------------------
P : p⁶
--------
copy : 🚫
--------------
جانکوک : اره بریم..منم باهات میام
مینسو : آدرس یه جای بیرون از شهر و دور افتاده بود ترس تمام وجودمو گرفته بود یعنی چی میشه؟
از زبون #مینسو
جانکوک خودشو خونسرد نشون میداد اما میتونستم از چشاش بخونم اون عوضی قراره یه بلایی سرمون بیاره..
جانکوک : فک میکنم رسیدیم نگران نباش پیاده شو
مینسو : اما اینجا که کسی نیست!!راستی تو اون عوضیو میشناسی؟
جانکوک : الان وقت توضیح دادن نیست..فقط میتونم بگم اون..
مینسو : اون چی؟اون کیه؟
جانکوک : اون..ا..و..ن..یه..خون..خون ا..خون اشامه..ه
مینسو : ت..تو..تو چیگفتی؟یعنیییی چی؟
جانکوک : زخم گردنت هم بخاطر گاز اون لعنتی بود..
مینسو : اههه یعنی چی صدای قدم پا میاد..
جانکوک : ساکت..
خون آشام : چقدر خوبه که هردتون با پای خودتون اومدین..هاه هاه هاه
مینسو : از ترس به خودم میلرزیدم
خون آشام : میدونی راستش یکم کارم سخت تر شد ولی با یه تیر دونشونو میزنم..هه(باصدای مغرورش)
مینسو : دستمو محکم کشید سمت خودش...
جانکوک : ولش کن تو حق نداری بهش دست بزنی..
مینسو : صورتشو به صورتم نزدیک تر کرد...در این حال لبمو محکم گاز گرفت کع خون ازش سرازیر شد..
مینسو : اهه
جانکوک : محکم به سمتش حمله کردم..
خون آشام : اون قرار نیست که پیش خانوادش برگرده..
مینسو : با گریه میگفتم ولم کن..اما میدونستم میخواست باهام چیکار کنه..💉
ADMIN : #yuna
---------------------
P : p⁶
--------
copy : 🚫
--------------
۳۳.۹k
۰۴ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.