قسمت هشتم فیک عشق جادو تصادف
ولی ات ا یکی دوست داشتی وقتی فارغ التحصیل میشدی تصیمم گرفتی که خواننده بشی وقتی داشتن ازت عکس میگرفتن کوک نگات میکرد یواشکی و تا تو دیدیشی خجالت کشید و رفتش ناراحت بودکه ازهم دارید جدا میشید تو همه بغل کردی. کوک هم بغل کردی انقدر محکم بغلت کرده بود که داشتی خفه میشدی و جدا شد ازت قطره اشک از رو گونه اش اومدپایین و تو از ش پرسیدی کوک گفت هیچی اشک شوقه درحالی که دورغ میگفت لیندا اهمیت نداد ورفت از بقیه خداحافظی کنه
۳.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.