My mafia part²⁶
My mafia part²⁶
دوروز بعد
صبح
ویو ا/ت
از خواب پاشدم ساعت ۱۱ بود رفتم حموم اومدم یه صبونع خوردم ساعت ۱۲ شد این دوروز دیگه کلا داشتم استراحت میکردم وقتش بود که برم ادامه نقاشیم بکشم توی این پنج روز کلا داشتم روی این نقاشیم کار میکردم امیدوارم بتونم یه گالری بزنم. .....
درحال نقاشی کشیدن بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
_Mobina🎀🤍_
م/ب: سلاممم چطوریییی کوچولووو
ا/ت: سلاممم خوبممم تو چطورییی
م/ب: چندورزه خبری ازت نیست اشغال ایش
ا/ت: درگیر نقاشی کشیدن بودم نقاشی کشیدنمو دارم شروع میکنممم
م/ب: واییییی برای گالریت؟
ا/ت: اره :))
م/ب: امیدوارم همچی اونجوری که میخوای بشه
ا/ت: اوم مرسییی.راستی چیکار داشتی زنگ زدی
م/ب: میخواستم بگم امشب بیاید خونمون یکم دور هم باشیممم
ا/ت: بیایم؟
م/ب: تو ته باهم میاید دیگه
ا/ت: ها چی چه ربطییی دارهه چرا باهم میایم
م/ب: ایش نخور منو حالا چون باهم رفتین گفتم
ا/ت: اونکه بخاطر تو ...
م/ب: عههه بحث نکن با من ساعت ۷ بیاید ....
ا/ت: الووو الووو
خررر قطع کرد
میخواستم گوشیمو بزارم کنار که پیام اومد برام
ته بود.
ته: سلام...میای امشب باهم بریم؟
چی بگمم الان اگه بگم اره پرو نمیشه؟ نه بابا جه پرروی ...نه خودم برممم ولی اگه ناراحت بشه چیییی؟؟
هوففف ..
ا/ت: سلام ام باشه
ته: پس ساعت ۶ونیم پایین باش میام
ا/ت:باش:>
ته: :>>>
وای چه بانمکههه.نیشتووو ببنددد چی میگی هوف
(گوشیو پرت کردم اونور)
شروع کردم به نقاشی کشیدن...
ویو م/ب،هیون
هیون: کوچولووو کجایییی
م/ب: امم اینجام دارم غذا درست میکنم
هیون: (از پشت رفت بغلش کردم) چقدد داره بوهای خوب میاد.....
م/ب: چرا انقد دیر کردییی
هیون: خب تا خریدارو بکنم طول میکشید
م/ب: باشه برو لباساتو عوض کن بیا ناهار بخوریم
هیون: (با انگشتش زد به دماغ م/ب) باشه کوچولووو
م/ب: عههه هیونننن
هیون: باشه باشههه دیگه نمیگم
لباساشو عوض کرد اومد*
هیون: وای خیلییی گشنمههه
م/ب: بیا بشین
مشغول خوردن بودن.....
م/ب: هیون میگم به نظرت بگم فیلیکسم بیاد؟
هیون: ام نمیدونم خب با ته میونشون که میدونی خوب نیست...
م/ب: هوف ولی خب دلم براش تنگ شده مطمئنم ا/ت خوشحال میشه فلیکسو ببینه
هیون: ینی هم ته هم فیلیکس هردو باهم؟
م/ب:خفه شو هیون عه
هیون: باشه بابا شوخی کردم(خنده)
م/ب: تقصیر منه ازز توییییی دلقک میپرسم .اصن میگم بیاد ایششش
هیون: (دستشو برد سمت گونه م/ب و فشار داد) کوچولوو ناراحت نشووووو
م/ب: هیو...
هیون: هیسسس هیچی نگو غذاتو بخور
ویو ا/ت
خیلی خسته بودم ساعته پنجههه میگم چرا انقد گشنمه هوففف ⁵ساعت بود که رو طرحم کار میکنم برای امروز بسته. گشنم شد یه غذا سفارش دادم خوردم .وای شتت امشببب قراره برم خونه م/ب واییییی چرا حواسم نیستت. سریع غذا خوردم و رفتم حاضرشم
دوروز بعد
صبح
ویو ا/ت
از خواب پاشدم ساعت ۱۱ بود رفتم حموم اومدم یه صبونع خوردم ساعت ۱۲ شد این دوروز دیگه کلا داشتم استراحت میکردم وقتش بود که برم ادامه نقاشیم بکشم توی این پنج روز کلا داشتم روی این نقاشیم کار میکردم امیدوارم بتونم یه گالری بزنم. .....
درحال نقاشی کشیدن بودم که یهو گوشیم زنگ خورد
_Mobina🎀🤍_
م/ب: سلاممم چطوریییی کوچولووو
ا/ت: سلاممم خوبممم تو چطورییی
م/ب: چندورزه خبری ازت نیست اشغال ایش
ا/ت: درگیر نقاشی کشیدن بودم نقاشی کشیدنمو دارم شروع میکنممم
م/ب: واییییی برای گالریت؟
ا/ت: اره :))
م/ب: امیدوارم همچی اونجوری که میخوای بشه
ا/ت: اوم مرسییی.راستی چیکار داشتی زنگ زدی
م/ب: میخواستم بگم امشب بیاید خونمون یکم دور هم باشیممم
ا/ت: بیایم؟
م/ب: تو ته باهم میاید دیگه
ا/ت: ها چی چه ربطییی دارهه چرا باهم میایم
م/ب: ایش نخور منو حالا چون باهم رفتین گفتم
ا/ت: اونکه بخاطر تو ...
م/ب: عههه بحث نکن با من ساعت ۷ بیاید ....
ا/ت: الووو الووو
خررر قطع کرد
میخواستم گوشیمو بزارم کنار که پیام اومد برام
ته بود.
ته: سلام...میای امشب باهم بریم؟
چی بگمم الان اگه بگم اره پرو نمیشه؟ نه بابا جه پرروی ...نه خودم برممم ولی اگه ناراحت بشه چیییی؟؟
هوففف ..
ا/ت: سلام ام باشه
ته: پس ساعت ۶ونیم پایین باش میام
ا/ت:باش:>
ته: :>>>
وای چه بانمکههه.نیشتووو ببنددد چی میگی هوف
(گوشیو پرت کردم اونور)
شروع کردم به نقاشی کشیدن...
ویو م/ب،هیون
هیون: کوچولووو کجایییی
م/ب: امم اینجام دارم غذا درست میکنم
هیون: (از پشت رفت بغلش کردم) چقدد داره بوهای خوب میاد.....
م/ب: چرا انقد دیر کردییی
هیون: خب تا خریدارو بکنم طول میکشید
م/ب: باشه برو لباساتو عوض کن بیا ناهار بخوریم
هیون: (با انگشتش زد به دماغ م/ب) باشه کوچولووو
م/ب: عههه هیونننن
هیون: باشه باشههه دیگه نمیگم
لباساشو عوض کرد اومد*
هیون: وای خیلییی گشنمههه
م/ب: بیا بشین
مشغول خوردن بودن.....
م/ب: هیون میگم به نظرت بگم فیلیکسم بیاد؟
هیون: ام نمیدونم خب با ته میونشون که میدونی خوب نیست...
م/ب: هوف ولی خب دلم براش تنگ شده مطمئنم ا/ت خوشحال میشه فلیکسو ببینه
هیون: ینی هم ته هم فیلیکس هردو باهم؟
م/ب:خفه شو هیون عه
هیون: باشه بابا شوخی کردم(خنده)
م/ب: تقصیر منه ازز توییییی دلقک میپرسم .اصن میگم بیاد ایششش
هیون: (دستشو برد سمت گونه م/ب و فشار داد) کوچولوو ناراحت نشووووو
م/ب: هیو...
هیون: هیسسس هیچی نگو غذاتو بخور
ویو ا/ت
خیلی خسته بودم ساعته پنجههه میگم چرا انقد گشنمه هوففف ⁵ساعت بود که رو طرحم کار میکنم برای امروز بسته. گشنم شد یه غذا سفارش دادم خوردم .وای شتت امشببب قراره برم خونه م/ب واییییی چرا حواسم نیستت. سریع غذا خوردم و رفتم حاضرشم
۷.۹k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.