19 Part
به هوش اومدم. سرم بهم وصل شده بود. از جام بلند شدم که دکتر دید و اومد سمتم.
دکتر: پس بهوش اومدی نه؟
ا/ت: همونطور که میبینید.
دکتر: چند وقته؟
ا/ت: چی؟
دکتر: چند وقته که این حالت بهت دست میده؟
ا/ت: یه ماهی میشه.
دکتر: یکم شک دارم ولی آزمایش ازت میگیرم.
بعد از اینکه سرم رو از دستم کشید، بلند شدم و رفتم بیرون. پرستار رو دوباره دیدم و رفتم پیشش.
پرستار: ععع سلام خوبی؟
ا/ت: اوهوم. راستی میدونی الان اتاق تهیونگ کجاست؟
پرستار: دنبالم بیاین.
طبقه بالا بود. سوار آسانسور شدیم و رفتیم بالا. به من اجازه ی ورود ندادن پس از پشت شیشه داشتم میدیدمش.
ا/ت: تهیونگ فقط به هوش بیا قول میدم دیگه اذیتت نکنم، بهت غر نزنم. هرچی گفتی قبول کنم. فقط بیدار شو و بزار یه بار دیگه ببینم.
من بدون تو نمیتونم زندگی کنم. خواهش میکنم.
قطره های اشکم جاری شدن و با دستام شروع کردم به پاک کردنشون.
ا/ت: فقط چرا به جای تو این اتفاق برای من نیوفتاد؟
تمام شب اونجا بودم داشتم باهاش حرف میزدم. با اینکه هیچ کدوم از حرفام رو نمیشنوه ولی باز آرومم میکنه. همیشه به حرفام گوش میکرد و باهام درد و دل میکرد. حتی اگه چرت و پرت میگفتم هم بادقت گوش میکرد. روی زمین نشسته بودم و پام رو دراز کرده بودم.
...
ساعت 12:00 شب شده بود. چشمام کم کم گرم شدن و خوابم برد. سردم شده بود و لباس مناسبی نپوشیده بودم. با اون حال خوابم برد. وسطاش چند بار از خواب بلند شدم و رفتم آب خوردم. تا اینکه صبح شد.
...
پرستار: ای وای. اینجا خوابیده بودی؟ بلند شو.
ا/ت: چیه؟
پرستار: نگو کل شب اینجا بودی.
ا/ت: چرا بودم.
پرستار: خب مریض میشی که.. این چه کاریه. بلند شو. جواب آزمایشت اومد؟
ا/ت: نمیدونم فکر نکنم. فردا میاد.
پرستار: خب چیزی میخوری؟
ا/ت: نه ممنون
پرستار: ععع تعارف نکن دیگه میخوام صبحونه بخورم. تنهام. میای باهم بخوریم؟ تروخدا.
ا/ت: پس باشه.
باهم رفتیم داخل اتاقش. لباس پزشکیش رو دراورد و اومد کنارم نشست.
...
پرستار: چیز زیادی برای خوردن نیست.
ا/ت: از هیچی بهتره که.
پرستار: راستی اسمت چیه؟
ا/ت: ا/ت. اسم تو چیه؟
پرستار: آرا
ا/ت: آرا؟ قشنگه
پرستار: مرسی. تهیونگ برادرته یا...؟
ا/ت: شوهرم.
پرستار: اوو مطمین باش خوب میشه. میدونی تا الان چندنفر رو دیدم که وضعیتشون بدتر بوده و خیلی زود خوب شدن؟
ا/ت: ممنون از اینکه امید میدی.
پرستار: فقط دارم واقعیت رو میگم. بخور دیگه.
ا/ت: باشه باشه
...
لایک
❤️
ایندفعه بلندتر از دفعات پیش نوشتم 😎😅😂
دکتر: پس بهوش اومدی نه؟
ا/ت: همونطور که میبینید.
دکتر: چند وقته؟
ا/ت: چی؟
دکتر: چند وقته که این حالت بهت دست میده؟
ا/ت: یه ماهی میشه.
دکتر: یکم شک دارم ولی آزمایش ازت میگیرم.
بعد از اینکه سرم رو از دستم کشید، بلند شدم و رفتم بیرون. پرستار رو دوباره دیدم و رفتم پیشش.
پرستار: ععع سلام خوبی؟
ا/ت: اوهوم. راستی میدونی الان اتاق تهیونگ کجاست؟
پرستار: دنبالم بیاین.
طبقه بالا بود. سوار آسانسور شدیم و رفتیم بالا. به من اجازه ی ورود ندادن پس از پشت شیشه داشتم میدیدمش.
ا/ت: تهیونگ فقط به هوش بیا قول میدم دیگه اذیتت نکنم، بهت غر نزنم. هرچی گفتی قبول کنم. فقط بیدار شو و بزار یه بار دیگه ببینم.
من بدون تو نمیتونم زندگی کنم. خواهش میکنم.
قطره های اشکم جاری شدن و با دستام شروع کردم به پاک کردنشون.
ا/ت: فقط چرا به جای تو این اتفاق برای من نیوفتاد؟
تمام شب اونجا بودم داشتم باهاش حرف میزدم. با اینکه هیچ کدوم از حرفام رو نمیشنوه ولی باز آرومم میکنه. همیشه به حرفام گوش میکرد و باهام درد و دل میکرد. حتی اگه چرت و پرت میگفتم هم بادقت گوش میکرد. روی زمین نشسته بودم و پام رو دراز کرده بودم.
...
ساعت 12:00 شب شده بود. چشمام کم کم گرم شدن و خوابم برد. سردم شده بود و لباس مناسبی نپوشیده بودم. با اون حال خوابم برد. وسطاش چند بار از خواب بلند شدم و رفتم آب خوردم. تا اینکه صبح شد.
...
پرستار: ای وای. اینجا خوابیده بودی؟ بلند شو.
ا/ت: چیه؟
پرستار: نگو کل شب اینجا بودی.
ا/ت: چرا بودم.
پرستار: خب مریض میشی که.. این چه کاریه. بلند شو. جواب آزمایشت اومد؟
ا/ت: نمیدونم فکر نکنم. فردا میاد.
پرستار: خب چیزی میخوری؟
ا/ت: نه ممنون
پرستار: ععع تعارف نکن دیگه میخوام صبحونه بخورم. تنهام. میای باهم بخوریم؟ تروخدا.
ا/ت: پس باشه.
باهم رفتیم داخل اتاقش. لباس پزشکیش رو دراورد و اومد کنارم نشست.
...
پرستار: چیز زیادی برای خوردن نیست.
ا/ت: از هیچی بهتره که.
پرستار: راستی اسمت چیه؟
ا/ت: ا/ت. اسم تو چیه؟
پرستار: آرا
ا/ت: آرا؟ قشنگه
پرستار: مرسی. تهیونگ برادرته یا...؟
ا/ت: شوهرم.
پرستار: اوو مطمین باش خوب میشه. میدونی تا الان چندنفر رو دیدم که وضعیتشون بدتر بوده و خیلی زود خوب شدن؟
ا/ت: ممنون از اینکه امید میدی.
پرستار: فقط دارم واقعیت رو میگم. بخور دیگه.
ا/ت: باشه باشه
...
لایک
❤️
ایندفعه بلندتر از دفعات پیش نوشتم 😎😅😂
۱۹.۳k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.