ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
padt14
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم و از چشمام تار میدید که با چند بار باز و بسته کردن تونستم اطرافم رو ببینم و بعد حس کردم که حس دستای که دور کمرم حلقه شده بود کمی تکون خرم که دیدم تو بغل نامجون که با تکون مردانگی من بیدار شده بود
+ صبح بخیر (لبخند)
- صب.. ح.. به.. خیر.. می. شه دستاتو.. باز کنی..
+ ( لبخند)
دستاشو باز کرد و منم به سرعت جت رفتم و داخل دستشویی به خودم توی آینه نگاه کنم و متوجه ی لباس روی تنم شدم تعجب کردم و بعد شروع کردم به انجام کار های شخصی و بعد از 20 اومدم بیرون بدون نگاه به نامجون رفتم پایین تست و نونلا و شیر کاکائو رو برداشتم و رفتم سر میزی که تو آشپز خونه بود و شروع کردم به خوردن که بعد 5 مین باصدای کفش هایی که از سمت پله ها میومد برگشتم با قیافه ی جذاب و هات نامجون رو به رو شدم محو شده بودم که لبخندی به من زد
نامجون ویو
بعد از رفتن ات لبخندی زدم و رفتم و من رفتم دستشویی کارای لازم انجام دادم و رفتم سمت اتاق لباسام یه کت و شلوار مشکی و کفش مشکی و رفتم جلوی آینه که موهامو حالت بدنم و بعد از حال دادن رفتم و یکی از عطر های سردم رو زدم به سمت آپزخونه رفتم و با صدای کفشام ات برکش وبا کیوت ترین حالت میمون نگاه کرد منم به هش بخند زدم و رفتم در یخچال رو باز کردم و یک آب پرتقال رو برداشتم و یه لیوان هم برداشتم ولی با فکر اینکه شاید بخواد یک لیوان دگه هم برداشتم و رفتم سمت کابینت خوراکی ها واز قفسه ی کیک ها کیک مورد علاقم رو برداشتم و رفتم رو به روی ا. ت نشستم و شروع کردم به خوردن که ا.ت هی به آب پرتقال نگاه میکرد
- نامجون میشه اون لیوان رو به من بدی
لیوان برداشتم براش آب پرتقال ریختم و دادم دستش
- مرسی(لبخند )
+ کیوت (آروم و لبخند)
بعد از 20 مین رفتم سمت سوئیج ماشین و برداشتم و از ات خدافظی کردم و به سمت شرکت را افتادم
ویو ا.ت
....
padt14
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم و از چشمام تار میدید که با چند بار باز و بسته کردن تونستم اطرافم رو ببینم و بعد حس کردم که حس دستای که دور کمرم حلقه شده بود کمی تکون خرم که دیدم تو بغل نامجون که با تکون مردانگی من بیدار شده بود
+ صبح بخیر (لبخند)
- صب.. ح.. به.. خیر.. می. شه دستاتو.. باز کنی..
+ ( لبخند)
دستاشو باز کرد و منم به سرعت جت رفتم و داخل دستشویی به خودم توی آینه نگاه کنم و متوجه ی لباس روی تنم شدم تعجب کردم و بعد شروع کردم به انجام کار های شخصی و بعد از 20 اومدم بیرون بدون نگاه به نامجون رفتم پایین تست و نونلا و شیر کاکائو رو برداشتم و رفتم سر میزی که تو آشپز خونه بود و شروع کردم به خوردن که بعد 5 مین باصدای کفش هایی که از سمت پله ها میومد برگشتم با قیافه ی جذاب و هات نامجون رو به رو شدم محو شده بودم که لبخندی به من زد
نامجون ویو
بعد از رفتن ات لبخندی زدم و رفتم و من رفتم دستشویی کارای لازم انجام دادم و رفتم سمت اتاق لباسام یه کت و شلوار مشکی و کفش مشکی و رفتم جلوی آینه که موهامو حالت بدنم و بعد از حال دادن رفتم و یکی از عطر های سردم رو زدم به سمت آپزخونه رفتم و با صدای کفشام ات برکش وبا کیوت ترین حالت میمون نگاه کرد منم به هش بخند زدم و رفتم در یخچال رو باز کردم و یک آب پرتقال رو برداشتم و یه لیوان هم برداشتم ولی با فکر اینکه شاید بخواد یک لیوان دگه هم برداشتم و رفتم سمت کابینت خوراکی ها واز قفسه ی کیک ها کیک مورد علاقم رو برداشتم و رفتم رو به روی ا. ت نشستم و شروع کردم به خوردن که ا.ت هی به آب پرتقال نگاه میکرد
- نامجون میشه اون لیوان رو به من بدی
لیوان برداشتم براش آب پرتقال ریختم و دادم دستش
- مرسی(لبخند )
+ کیوت (آروم و لبخند)
بعد از 20 مین رفتم سمت سوئیج ماشین و برداشتم و از ات خدافظی کردم و به سمت شرکت را افتادم
ویو ا.ت
....
۵.۴k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳