پارت ۷۳۲
پارت ۷۳۲
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
راهو پیدا کردم و برگشتم...شاهین بدجور اخماش توهم بود... نشستم کنارش...
_کدوم گوری بودی دو ساعت...!
_/گم شده بودم ...
_گم شده بودی یا هرز میپریدی!؟؟
_/نه واقعا گمشده بودم...
_وقتی رفتیم عمارت حسابتو میرسم...
یکم بعد امیر با لبخند برگشت ...اون دختره که میگفت خواهرشه هم باهاش اومد...شاهین همش مشروب میخورد ...این جوری باشه که حالش بد میشه...فکر تجاوز اینا به سرش میزنه هااا...
_/شاهین بسه دیگه خیلی خوردی....
گیلاسو از دستش گرفتم...
_به تو چه...
گیلاسو از دستم گرفت..سر کشید...ایش مردک نفهم...یکی از بادیگاردای شاهین اومد دم گوشش یه چیزی گفت رفت...
_باید بریم...
_/کجا؟
_عمارت...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
راهو پیدا کردم و برگشتم...شاهین بدجور اخماش توهم بود... نشستم کنارش...
_کدوم گوری بودی دو ساعت...!
_/گم شده بودم ...
_گم شده بودی یا هرز میپریدی!؟؟
_/نه واقعا گمشده بودم...
_وقتی رفتیم عمارت حسابتو میرسم...
یکم بعد امیر با لبخند برگشت ...اون دختره که میگفت خواهرشه هم باهاش اومد...شاهین همش مشروب میخورد ...این جوری باشه که حالش بد میشه...فکر تجاوز اینا به سرش میزنه هااا...
_/شاهین بسه دیگه خیلی خوردی....
گیلاسو از دستش گرفتم...
_به تو چه...
گیلاسو از دستم گرفت..سر کشید...ایش مردک نفهم...یکی از بادیگاردای شاهین اومد دم گوشش یه چیزی گفت رفت...
_باید بریم...
_/کجا؟
_عمارت...
۳.۷k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.