زاده غرور: ³
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو تهیونگ:
رفتم تو دستشویی
-آب به سرو صورتم زدم
-نفس عمیقی کشیدم
-تو اینه به چشام نگاه کردم
-خونی بودن!
«یک ماه بعد»
-یک ماه میگذره که اومدم امریکا
-خوبه که... از شر بعضی ها خلاص شدم
-و خب معلم شدم
-معلم بودنو دوست دارم با اینکه عصابم پیچپیچیه
«ویو ا/ت»
-جزوه رو نوشتم
-بنظرم خوبه گیر بده میگم درک منفی بذار.. حوصله خودمم ندارم...
-رفتم پیش استاد
ا/ت: استاد جزوه رو نوشتم.. میشه صحیح کنین؟
-استاد جزوه رو گرفت
-عینکشو زد نگاهی سری به جزوه انداخت
تهیونگ: اشتباس..
-دهنم باز موند
-ا.. اخه استاد درسته تا جایی ک فکر میکنم یکم با دقت نگاه کنین
-تو چشام با عصبانیت زل زد
تهیونگ: تو بهم میگی چیکار کنم؟
-خندیدم
-به درک استادی بلد نیستی چرا میای استاد میشی
-بچها بد نگاهم میکردن چون همشون روش کراش بودن.. چی داره واقعا؟
-نگاهی به ساعتش انداخت
-نفس عمیقی کشید
- تهیونگ: زنگه بچها برین بیرون «کمی لحن بلند»
-با بیخیالی نگاش کردم
-دفترو رو میز گذاشتم
-بچها رفتن بیرون..
-بطری ابمو برداشتم میخاستم برم...
تهیونگ: کجا وایسا ببینم
-مچ دستمو گرفت
تهیونگ: پنج شیش بار از روش مینویسی که بره تو مخت
-خندیدم
-دستمو کشیدم
ا/ت: کور خوندی
-اخم غلیظی کرد با چشمای خشمگین نگام کرد
-با پرویی گفتم
ا/ت: چرا همیشه مشکلت با منه؟؟
مگه فقط منه بدبخت وجود دارم چرا از سوسن پس غلط نگرفتی
-مشتشو بلند کرد
-که یهو بی جون افتاد رو زمین و سرفه میکرد
-ترس بدی تو دلم ول شد
-نگاش کردم
ا/ت: ا.... استاد چی چی شد
-نشستم زمین پیشش
ا/ت: استاد...
تهیونگ: اهمم.. اهم.. ا.. ب
ا/ت: ا... اب اب میخایی؟
-سری در بطریمو باز کردم
-دادم بهش
-کشید سر
-یکم نفس نفس زد و سرفه کرد بلند شد
-همونجوری که رو زمین نشسته بود بهش نگاه کردم
ا/ت: ح.. حالتون خوبه؟
تهیونگ:«لبخندی زد» اهومم ممنونم
-دستشو سمتم دراز کرد
-دستشو گرفتم و بلند شدم
-نشوندم رو میز بغل خودش
تهیونگ: معذرت میخوام عصابم خورد بود سرتو خالی کردم
بیا یادت بدم اگه بلد نیستی که البته خوب داده بودی..
ا/ت: مشکلی نیست... نه... نه بلدم
-لبخندی زدم
-زنگ خوردو بچها اومدن داخل کلاس
-تهیونگم نگاهی بهم کردو نشست پشت میز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو تهیونگ:
رفتم تو دستشویی
-آب به سرو صورتم زدم
-نفس عمیقی کشیدم
-تو اینه به چشام نگاه کردم
-خونی بودن!
«یک ماه بعد»
-یک ماه میگذره که اومدم امریکا
-خوبه که... از شر بعضی ها خلاص شدم
-و خب معلم شدم
-معلم بودنو دوست دارم با اینکه عصابم پیچپیچیه
«ویو ا/ت»
-جزوه رو نوشتم
-بنظرم خوبه گیر بده میگم درک منفی بذار.. حوصله خودمم ندارم...
-رفتم پیش استاد
ا/ت: استاد جزوه رو نوشتم.. میشه صحیح کنین؟
-استاد جزوه رو گرفت
-عینکشو زد نگاهی سری به جزوه انداخت
تهیونگ: اشتباس..
-دهنم باز موند
-ا.. اخه استاد درسته تا جایی ک فکر میکنم یکم با دقت نگاه کنین
-تو چشام با عصبانیت زل زد
تهیونگ: تو بهم میگی چیکار کنم؟
-خندیدم
-به درک استادی بلد نیستی چرا میای استاد میشی
-بچها بد نگاهم میکردن چون همشون روش کراش بودن.. چی داره واقعا؟
-نگاهی به ساعتش انداخت
-نفس عمیقی کشید
- تهیونگ: زنگه بچها برین بیرون «کمی لحن بلند»
-با بیخیالی نگاش کردم
-دفترو رو میز گذاشتم
-بچها رفتن بیرون..
-بطری ابمو برداشتم میخاستم برم...
تهیونگ: کجا وایسا ببینم
-مچ دستمو گرفت
تهیونگ: پنج شیش بار از روش مینویسی که بره تو مخت
-خندیدم
-دستمو کشیدم
ا/ت: کور خوندی
-اخم غلیظی کرد با چشمای خشمگین نگام کرد
-با پرویی گفتم
ا/ت: چرا همیشه مشکلت با منه؟؟
مگه فقط منه بدبخت وجود دارم چرا از سوسن پس غلط نگرفتی
-مشتشو بلند کرد
-که یهو بی جون افتاد رو زمین و سرفه میکرد
-ترس بدی تو دلم ول شد
-نگاش کردم
ا/ت: ا.... استاد چی چی شد
-نشستم زمین پیشش
ا/ت: استاد...
تهیونگ: اهمم.. اهم.. ا.. ب
ا/ت: ا... اب اب میخایی؟
-سری در بطریمو باز کردم
-دادم بهش
-کشید سر
-یکم نفس نفس زد و سرفه کرد بلند شد
-همونجوری که رو زمین نشسته بود بهش نگاه کردم
ا/ت: ح.. حالتون خوبه؟
تهیونگ:«لبخندی زد» اهومم ممنونم
-دستشو سمتم دراز کرد
-دستشو گرفتم و بلند شدم
-نشوندم رو میز بغل خودش
تهیونگ: معذرت میخوام عصابم خورد بود سرتو خالی کردم
بیا یادت بدم اگه بلد نیستی که البته خوب داده بودی..
ا/ت: مشکلی نیست... نه... نه بلدم
-لبخندی زدم
-زنگ خوردو بچها اومدن داخل کلاس
-تهیونگم نگاهی بهم کردو نشست پشت میز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۹.۳k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.