وقتی برات قلدری می کرد part:1
از کل آدما متنفرم مگه من چیکار کردم که همه ی آدما ازم متنفرن
توی مدرسه برام کسی که خیلی دوسش دارم قلدری می کنه
توی خونه که هیچکس بهم اهمیت نمی ده
دوستام تا وقتی که کاری نداشته باشن بهم پیام نمی دن.
کلافه از روی تختم بلند شدم نگاهی به ساعت کردم ساعت 5:36 دقیقه بود بلند شدم و رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم از حموم بیرون اومدم و شروع کردم به خشک کردن موهام
روتین های پوستیم رو انجام دادم و لباس فرمم رو پوشیدم.
کیفم رو آماده کردم و انداختم رو شونم
رفتم پایین دیدیم مامانم یه سفره خوشگل انداخته نشستم سر سفره سریع صبحانم رو خورم
بلند شدم و از مامانم تشکر کردم و از خونه زدم بیرون میدونستم امروزم قراره کلی اذیتم کنن از اونجایی که منم از قشر مرفه هستم مدیر مدرسه بهم اهمیت زیادی میده ولی از هیچ کدوم از قلدری ها خبر نداره
نمی دونه شاگرد ممتاز مدرسه سهون قلدری می کنه خب حقم داره از کجا می خواد بدونه جئون جونگ کوک شاگرد اول مدرسه کسی که کل دختر ها خودشون رو براش می کشن قلدره
هعی از همه متنفرم حتی از تو جناب کوک
رفتم مدرسه به محض وارد شدن کوک جلوم ظاهر شد
کوک:اووووو خانم ا.ت دیر کردی
ا.ت:باز چی می خوای خرگوش
کوک:یااااا یکبار دیگه بگی خرگوش من میدوم و تو هااا
ا.ت:مثلا چی کار می کنی خرگوش
کوک یقمو گرفت و کوبیدم به دیوار از زنده بودنت پشیمونت می کنم
معلم اومد تو سریع ازم جدا شد و نشست سر جاش
بعد از کلاس
داشتم از کلاس بیرون می رفتم که جیا گفت
جیا:ا.ت امشب مهمونی دارم میای
ا.ت:جدی آره میام
جیا:پس بیا اینجا
ا.ت:باشه
پرش زمانی شب
ا.ت لباس خوشگلی پوشیدم و از خانوادم اجازه گرفتم رفتم همون جایی که جیا گفته بود من به جیا اعتماد دارم چون دوست خوب منه
به محض اینکه درو باز کردم یه سطل رنگ روی سرم خالی شد.
کوک و جیا و بقیه بچه ها شروع کردن به خندیدن بهم
ا.ت:جیا توام
جیا:هعی خیلی احمقی فکر کردی من دوستتم
کوک:بهت گفته بودم برات دارم
ا.ت با گریه از مهمونی زد بیرون داشت پیاده برمی گشت خونه که .............
توی مدرسه برام کسی که خیلی دوسش دارم قلدری می کنه
توی خونه که هیچکس بهم اهمیت نمی ده
دوستام تا وقتی که کاری نداشته باشن بهم پیام نمی دن.
کلافه از روی تختم بلند شدم نگاهی به ساعت کردم ساعت 5:36 دقیقه بود بلند شدم و رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم از حموم بیرون اومدم و شروع کردم به خشک کردن موهام
روتین های پوستیم رو انجام دادم و لباس فرمم رو پوشیدم.
کیفم رو آماده کردم و انداختم رو شونم
رفتم پایین دیدیم مامانم یه سفره خوشگل انداخته نشستم سر سفره سریع صبحانم رو خورم
بلند شدم و از مامانم تشکر کردم و از خونه زدم بیرون میدونستم امروزم قراره کلی اذیتم کنن از اونجایی که منم از قشر مرفه هستم مدیر مدرسه بهم اهمیت زیادی میده ولی از هیچ کدوم از قلدری ها خبر نداره
نمی دونه شاگرد ممتاز مدرسه سهون قلدری می کنه خب حقم داره از کجا می خواد بدونه جئون جونگ کوک شاگرد اول مدرسه کسی که کل دختر ها خودشون رو براش می کشن قلدره
هعی از همه متنفرم حتی از تو جناب کوک
رفتم مدرسه به محض وارد شدن کوک جلوم ظاهر شد
کوک:اووووو خانم ا.ت دیر کردی
ا.ت:باز چی می خوای خرگوش
کوک:یااااا یکبار دیگه بگی خرگوش من میدوم و تو هااا
ا.ت:مثلا چی کار می کنی خرگوش
کوک یقمو گرفت و کوبیدم به دیوار از زنده بودنت پشیمونت می کنم
معلم اومد تو سریع ازم جدا شد و نشست سر جاش
بعد از کلاس
داشتم از کلاس بیرون می رفتم که جیا گفت
جیا:ا.ت امشب مهمونی دارم میای
ا.ت:جدی آره میام
جیا:پس بیا اینجا
ا.ت:باشه
پرش زمانی شب
ا.ت لباس خوشگلی پوشیدم و از خانوادم اجازه گرفتم رفتم همون جایی که جیا گفته بود من به جیا اعتماد دارم چون دوست خوب منه
به محض اینکه درو باز کردم یه سطل رنگ روی سرم خالی شد.
کوک و جیا و بقیه بچه ها شروع کردن به خندیدن بهم
ا.ت:جیا توام
جیا:هعی خیلی احمقی فکر کردی من دوستتم
کوک:بهت گفته بودم برات دارم
ا.ت با گریه از مهمونی زد بیرون داشت پیاده برمی گشت خونه که .............
۵.۸k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.