مافیای روح
مافیای روح
Part1:
ویو ات:
سلام اسم من پارک آت هست و اهل کره ی جنوبی هستم پدر و مادرم اما در فرانسه زندگی میکنن ولی من در سئول هستم ۱۹ سالمه دانشجوی تربیت بدنی هستم من عاشق گیتار زدنم و عاشق والیبال هم هستم رنگ مورد علاقم قرمزه و دختر خیلی خشن و شری هستم.
آت:صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم گوشیم ساعت ۵ رو نشون میداد و امروز روز اول دانشگاهم هست ولی خیلی هیجان دارم و خیلی خوشحالم که قراره کنار دوستان باشم خلاصه رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم و روتین پوستیمو انجام دادم و رفتم صبحانه خوردم به ساعت نگاه کردم دیدم هنوز ساعت ۷ هست من باید ساعت ۸ دانشگاه باشم تصمیم گرفتم یه کم با گوشیم ور برم
نیم ساعت بعد:به گوشیم نگاه کردم دیدم ساعت ۷ نیم هست پس سریع پاشدم و از خونه زدم بیرون و سوار اتوبوس شدم و به سمت دانشگاه رفتم
پرش زمانی به موقع دانشگاه:
از اتوبوس پیاده شدم و جلوی دانشگاه وایستادم و یه نفس عمیق کشیدم و میخواستم برم داخل که دیدم چند تا ماشین لوکس و گرون قیمت اومد جلوی دانشگاه ایستاد و چند تا پسر جذاب از ماشین پیاده شدن همه ی دخترا داشتن به اونا نگاه میکردن اما من توجهی نکردم و رفتم داخل داشتم دنبال دوستام میگشتم که دیدم اون طرف حیاط وایستادن بدو بدو رفتم سمتشون و بغلشون کردم خیلی دلم براشون تنگ شده بود
لونا:دختر سلام خوبی دلم خیلی برات تنگ شده (🥺)
آت: منم خیلی دلم برات تنگ شده بود(😩)
یونا:فک کنم منم اینجام ها بسه دیگه آنقدر نق نزنید(🧐)
آت: یوناااااا دلم برای توهم خیلی تنگ شده بود(😭)
یونا: منم دلم برات تنگ شده بود
لونا:خب بسه دیگه گریه زاری بیایین یه کم غیبت کنیم(فک کنم بچم خیلی عاشق غیبته😂)
آت: باز شروع شد خب بگو درمورد چی غیبت کنیم
یونا:باز دوباره داره شروع میکنه بگو ببینیم چی میخایی بگی
لونا:یااا خب بزار بگم بچه ها شنیدین چند تا پسر جذاب اومدن مدرسه ی ما بعضی از بچه ها میگن اونا خیلی خطرناکن و خشنن
آت:آها همون چند تا پسر رو میگی چند دقیقه پیش با ماشین های لوکس اومدن آره فکر کنم یه ذره خشنن
لونا:یاااا تو دیدیشون چرا به من نگفتی
یونا:بسه انقدر پشت سر پسرای مردم غیبت نکنین بیایین بریم الان کلاس شروع میشه استاد میاد
آت:راست میگه پاشین بریم دیگه
لونا:اوکی بیایین بریم
ویو جونگ کوک:
سلام اسم من جونگ کوکه واهل کره ی جنوبی هستم اما پدر و مادرم در آمریکا هستم ۲۰ سالمه دانشجوی تربیت بدنی هستم آدمی خشن بیرحم سرد(با همه به جز دوستام)بد اخلاق و بزرگترین مافیای کره هستم همه ازم میترسن و امروز قراره برم دانشگاه با بچه ها آماده شدیم و به سمت دانشگاه رفتیم وقتی از ماشین پیاده شدیم همه ی دخترا دورمون جمع شدن انگار آدم ندیدن اما
Part1:
ویو ات:
سلام اسم من پارک آت هست و اهل کره ی جنوبی هستم پدر و مادرم اما در فرانسه زندگی میکنن ولی من در سئول هستم ۱۹ سالمه دانشجوی تربیت بدنی هستم من عاشق گیتار زدنم و عاشق والیبال هم هستم رنگ مورد علاقم قرمزه و دختر خیلی خشن و شری هستم.
آت:صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم گوشیم ساعت ۵ رو نشون میداد و امروز روز اول دانشگاهم هست ولی خیلی هیجان دارم و خیلی خوشحالم که قراره کنار دوستان باشم خلاصه رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم و روتین پوستیمو انجام دادم و رفتم صبحانه خوردم به ساعت نگاه کردم دیدم هنوز ساعت ۷ هست من باید ساعت ۸ دانشگاه باشم تصمیم گرفتم یه کم با گوشیم ور برم
نیم ساعت بعد:به گوشیم نگاه کردم دیدم ساعت ۷ نیم هست پس سریع پاشدم و از خونه زدم بیرون و سوار اتوبوس شدم و به سمت دانشگاه رفتم
پرش زمانی به موقع دانشگاه:
از اتوبوس پیاده شدم و جلوی دانشگاه وایستادم و یه نفس عمیق کشیدم و میخواستم برم داخل که دیدم چند تا ماشین لوکس و گرون قیمت اومد جلوی دانشگاه ایستاد و چند تا پسر جذاب از ماشین پیاده شدن همه ی دخترا داشتن به اونا نگاه میکردن اما من توجهی نکردم و رفتم داخل داشتم دنبال دوستام میگشتم که دیدم اون طرف حیاط وایستادن بدو بدو رفتم سمتشون و بغلشون کردم خیلی دلم براشون تنگ شده بود
لونا:دختر سلام خوبی دلم خیلی برات تنگ شده (🥺)
آت: منم خیلی دلم برات تنگ شده بود(😩)
یونا:فک کنم منم اینجام ها بسه دیگه آنقدر نق نزنید(🧐)
آت: یوناااااا دلم برای توهم خیلی تنگ شده بود(😭)
یونا: منم دلم برات تنگ شده بود
لونا:خب بسه دیگه گریه زاری بیایین یه کم غیبت کنیم(فک کنم بچم خیلی عاشق غیبته😂)
آت: باز شروع شد خب بگو درمورد چی غیبت کنیم
یونا:باز دوباره داره شروع میکنه بگو ببینیم چی میخایی بگی
لونا:یااا خب بزار بگم بچه ها شنیدین چند تا پسر جذاب اومدن مدرسه ی ما بعضی از بچه ها میگن اونا خیلی خطرناکن و خشنن
آت:آها همون چند تا پسر رو میگی چند دقیقه پیش با ماشین های لوکس اومدن آره فکر کنم یه ذره خشنن
لونا:یاااا تو دیدیشون چرا به من نگفتی
یونا:بسه انقدر پشت سر پسرای مردم غیبت نکنین بیایین بریم الان کلاس شروع میشه استاد میاد
آت:راست میگه پاشین بریم دیگه
لونا:اوکی بیایین بریم
ویو جونگ کوک:
سلام اسم من جونگ کوکه واهل کره ی جنوبی هستم اما پدر و مادرم در آمریکا هستم ۲۰ سالمه دانشجوی تربیت بدنی هستم آدمی خشن بیرحم سرد(با همه به جز دوستام)بد اخلاق و بزرگترین مافیای کره هستم همه ازم میترسن و امروز قراره برم دانشگاه با بچه ها آماده شدیم و به سمت دانشگاه رفتیم وقتی از ماشین پیاده شدیم همه ی دخترا دورمون جمع شدن انگار آدم ندیدن اما
۶۹۳
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.