بهش گفتم: «باهات قهرم»
بهش گفتم: «باهات قهرم»
زیر چشمی نگاهم کرد، یه لبخند پهن افتاد روو صورتش و با ذوق گفت: «یعنی الان سکوت میکنی؟»
به یه «اوهووم» بسنده کردم، یار جان خندید و گفت: «باورم نمیشه، ببینیم و تعریف کنیم.. من که باورم نمیشه تو سکوت کنی»
یه مشت حواله بازوش کردم و پشتمو کردم بهش و به کتاب خوندنم ادامه دادم، هنوز دو خط نخونده بودم که رسیدم به یه کلمهای که تا اون موقع نشنیده بودم و برام عجیب بود،
فراموش کردم که بهش گفتم باهاش قهرم، سریع برگشتم گفتم: «یارجان این چیه؟»
نفهمیدم میخندید یا گریه میکرد :|
گفتم: «الان میخندی یا گریه میکنی؟»
لب برچید و بغض ساختگی کرد و با صدای لوسِ کودکانه گفت: «دیوونم کردی، نمیدونم از دستت گریه کنم یا بخندم.. همین الان گفتی باهام قهری حرف نمیزنی»
اخم کردم و بی خیال کلمه عجیبه گفتم: «مثل این که بی من بیشتر خوش میگذره»
این بار دیگه جدی جدی قهر کردم و پشت کردم بهش، از اخمای توو هم رفته و لحن حرف زدنم فهمید این بار جدی جدی قهرم؛ به دقیقه نکشید دیدم سرشو گذاشت رو شونم، دستاشو حلقه کرد دورم..
دلم ضعف رفت، دلم پر زد براش؛ گفت: «ماهلی جونم»
فقط یه «هوم» گفتم، اینبار یکم فشارم داد: «ماهلی خب شوخی کردم دیگه»
خودشو کشید تا جلو صورتم، بغض کودکانهای گرفت و خودشو لوس کرد، گفت: «گریه میکنما»
هروقت اینجوری میکرد نمیتونستم خودمو نگهدارم، لبامو بهم فشار دادم نخندم، گفت: «دست به مهره حرکته، خندیدی تا تهش برو»
خندیدم..
یارجان دلم از اون قهرا میخواد که تهش به اون خندهها ختم بشه..
زیر چشمی نگاهم کرد، یه لبخند پهن افتاد روو صورتش و با ذوق گفت: «یعنی الان سکوت میکنی؟»
به یه «اوهووم» بسنده کردم، یار جان خندید و گفت: «باورم نمیشه، ببینیم و تعریف کنیم.. من که باورم نمیشه تو سکوت کنی»
یه مشت حواله بازوش کردم و پشتمو کردم بهش و به کتاب خوندنم ادامه دادم، هنوز دو خط نخونده بودم که رسیدم به یه کلمهای که تا اون موقع نشنیده بودم و برام عجیب بود،
فراموش کردم که بهش گفتم باهاش قهرم، سریع برگشتم گفتم: «یارجان این چیه؟»
نفهمیدم میخندید یا گریه میکرد :|
گفتم: «الان میخندی یا گریه میکنی؟»
لب برچید و بغض ساختگی کرد و با صدای لوسِ کودکانه گفت: «دیوونم کردی، نمیدونم از دستت گریه کنم یا بخندم.. همین الان گفتی باهام قهری حرف نمیزنی»
اخم کردم و بی خیال کلمه عجیبه گفتم: «مثل این که بی من بیشتر خوش میگذره»
این بار دیگه جدی جدی قهر کردم و پشت کردم بهش، از اخمای توو هم رفته و لحن حرف زدنم فهمید این بار جدی جدی قهرم؛ به دقیقه نکشید دیدم سرشو گذاشت رو شونم، دستاشو حلقه کرد دورم..
دلم ضعف رفت، دلم پر زد براش؛ گفت: «ماهلی جونم»
فقط یه «هوم» گفتم، اینبار یکم فشارم داد: «ماهلی خب شوخی کردم دیگه»
خودشو کشید تا جلو صورتم، بغض کودکانهای گرفت و خودشو لوس کرد، گفت: «گریه میکنما»
هروقت اینجوری میکرد نمیتونستم خودمو نگهدارم، لبامو بهم فشار دادم نخندم، گفت: «دست به مهره حرکته، خندیدی تا تهش برو»
خندیدم..
یارجان دلم از اون قهرا میخواد که تهش به اون خندهها ختم بشه..
۶.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.