part ¹⁷🐨🍂
نامجون « یاع اخه دختر چطور قایم شیم؟؟؟
هه ری « من نمیدونممممم فقط یه جوری برین قایم شیدددد تروخدااااا الان میاد داخل هاااا
*همچنان با لگد کوبیدن به در
رز « هه رییییی خواب به خواب بری گمشو بیا در رو باز کن دیوونه
هه ری « تروخدا
جیمین « هیونگ بیا بریم تو کمد قایم شیم
نامجون « *پوکر
هه ری « دویدم سمت نامجون و گونه اش رو بوسیدم... نامی تروخدااااا•-•
نامجون « دلم برای این بوسه های یهوییت تنگ شده بود... میدونی که نمیتونم بهت نه بگم! جیمی کمد
جیمین « خدا شانس بده... چه دل و قلوه ای میدن
هه ری « جیمین دلت میاد
جیمین « شبیه گربه شریک شدی پاشو برو در رو باز کن الان رفیق وحشیت در رو میکنه
هه ری « نامجون و جیمین رفتن توی کمد قایم شدن و همین که در رو باز کردم رز عین حیوانات اومد داخل و با نگاهش منو خورد
رز « چه غلطی میکردی؟
هه ری « هیچی
رز « اره ارواح عمت... نیم ساعت دم در الافم کردی ... اولش فکر کردم خوابی اما الان میبینم قیافه ات اصلا شبیه کسایی نیست که خواب باشن... *گشتن توی خونه
هه ری « دا... داشتم درس میخوندم...
نامجون « جیمین خاک به سرم کیفم توی اتاقه هه ریه
جیمین « خاک عالم... بدبخت شدیم که
نامجون « گوشی همراهت هست؟
جیمین « اره
نامجون « پیام بده به هه ری بگو
هه ری « بزور رز رو نشوندم و براش چایی ریختم... همون موقع صدای پیامک گوشیم باعث شد گوشیم رو بردارم و با دیدن محتویات پیام سرم رو به دسته مبل کوبیدم... آخ درد گرفت
رز « ببینم یه چیزی زدی نه؟ دیگه به الکل رضایت ندادی رفتی برای من شیشه یا گل کشیدی؟
هه ری « برگام رز خفه شو این حرفها چیه
جیمین « *جر خوردن
نامجون « خفه شو این کمد رو اینقدر تکون نده
جیمین « نام به من چه جا تنگه
نامجون « من از این کمد بیام بیرون گره کورت میدم
هه ری « بالاخره نشست و چاییش رو خورد... از فرصت استفاده کردم و کیف نامجون رو انداختم توی کمد لباس هام... اومدم توی پذیرایی و گفتم « خب نگفتی چرا این موقع صبح اومدی
رز « آهانننننن... مگه تو حواس میزاری برای آدم.... ببین پارک جیمین رو که یادته؟
هه ری « آ.. آره... چطور؟
جیمین « *تیز کردن گوش هاش
نامجون « خجالت نمیکشی
جیمین « یاععع نامجونا اگه حرف خودتم وسط بود مطمئنم همین کار رو میکردی...
رز « ببین چطور بگم... چیزه رفتم پست های اینستاشو دیدم... مطمئنم روش کراشم... خیلی قشنگه عوضییییی
هه ری « خدا عاقبتمون رو ختم به خیر کنه.... چطور یه روزه کراش میزنی لامصب؟؟؟؟
رز « نه تو خوبی پنج ساله به نامجون فکر میکنی و عر میزنی
هه ری « خب ...
رز « باشه میدونم تمام وجودت بوده... فرشته نجاتت بوده.... اولین عشقته اما پدرش نمیزاره شما دوتا بهم برسین!
هه ری « بسه رز
رز « چرا؟ حقیقت تلخه خواهر من!
هه ری « من نمیدونممممم فقط یه جوری برین قایم شیدددد تروخدااااا الان میاد داخل هاااا
*همچنان با لگد کوبیدن به در
رز « هه رییییی خواب به خواب بری گمشو بیا در رو باز کن دیوونه
هه ری « تروخدا
جیمین « هیونگ بیا بریم تو کمد قایم شیم
نامجون « *پوکر
هه ری « دویدم سمت نامجون و گونه اش رو بوسیدم... نامی تروخدااااا•-•
نامجون « دلم برای این بوسه های یهوییت تنگ شده بود... میدونی که نمیتونم بهت نه بگم! جیمی کمد
جیمین « خدا شانس بده... چه دل و قلوه ای میدن
هه ری « جیمین دلت میاد
جیمین « شبیه گربه شریک شدی پاشو برو در رو باز کن الان رفیق وحشیت در رو میکنه
هه ری « نامجون و جیمین رفتن توی کمد قایم شدن و همین که در رو باز کردم رز عین حیوانات اومد داخل و با نگاهش منو خورد
رز « چه غلطی میکردی؟
هه ری « هیچی
رز « اره ارواح عمت... نیم ساعت دم در الافم کردی ... اولش فکر کردم خوابی اما الان میبینم قیافه ات اصلا شبیه کسایی نیست که خواب باشن... *گشتن توی خونه
هه ری « دا... داشتم درس میخوندم...
نامجون « جیمین خاک به سرم کیفم توی اتاقه هه ریه
جیمین « خاک عالم... بدبخت شدیم که
نامجون « گوشی همراهت هست؟
جیمین « اره
نامجون « پیام بده به هه ری بگو
هه ری « بزور رز رو نشوندم و براش چایی ریختم... همون موقع صدای پیامک گوشیم باعث شد گوشیم رو بردارم و با دیدن محتویات پیام سرم رو به دسته مبل کوبیدم... آخ درد گرفت
رز « ببینم یه چیزی زدی نه؟ دیگه به الکل رضایت ندادی رفتی برای من شیشه یا گل کشیدی؟
هه ری « برگام رز خفه شو این حرفها چیه
جیمین « *جر خوردن
نامجون « خفه شو این کمد رو اینقدر تکون نده
جیمین « نام به من چه جا تنگه
نامجون « من از این کمد بیام بیرون گره کورت میدم
هه ری « بالاخره نشست و چاییش رو خورد... از فرصت استفاده کردم و کیف نامجون رو انداختم توی کمد لباس هام... اومدم توی پذیرایی و گفتم « خب نگفتی چرا این موقع صبح اومدی
رز « آهانننننن... مگه تو حواس میزاری برای آدم.... ببین پارک جیمین رو که یادته؟
هه ری « آ.. آره... چطور؟
جیمین « *تیز کردن گوش هاش
نامجون « خجالت نمیکشی
جیمین « یاععع نامجونا اگه حرف خودتم وسط بود مطمئنم همین کار رو میکردی...
رز « ببین چطور بگم... چیزه رفتم پست های اینستاشو دیدم... مطمئنم روش کراشم... خیلی قشنگه عوضییییی
هه ری « خدا عاقبتمون رو ختم به خیر کنه.... چطور یه روزه کراش میزنی لامصب؟؟؟؟
رز « نه تو خوبی پنج ساله به نامجون فکر میکنی و عر میزنی
هه ری « خب ...
رز « باشه میدونم تمام وجودت بوده... فرشته نجاتت بوده.... اولین عشقته اما پدرش نمیزاره شما دوتا بهم برسین!
هه ری « بسه رز
رز « چرا؟ حقیقت تلخه خواهر من!
۱۸۸.۱k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.