PART 12
وقتی فقط با دوستات رفته بودی اما...
من جلو نشستم خیلی استرس. و ذوق. داشتم ارباب وقتی موتور روشن کرد استرس گرفتم وقتی حرکت کردیم احساس میکردم که میخوام بیوفتم ولی ارباب وقتی دستاشو رو گاز و ترمز..... گذاشته بود نمیتونستم بیوفتم پس چشمامو باز کردم و خیلی قشنگ بود باد به موهام میخورد و باعث میشد برن تو صورت ارباب پس جیب هامو گشتم خوشبختانه همیشه یه کش همراه داشتم و موهامو باهاش بستم و از منظره لذت بوردم
5مین بعد
تهیونگ: رسیدیم
ا/ت: ممنون الان سریع میام
و رفتم تو خونه سریع رفتم اتاق
اتاق عزیزم دلم برات تنگ میشه و برای مدتی میرم یه ساک داشتم که مثل. کوله پشتی میشد پس اونو برداشتم
20مین بعد
خب هنزفری و شارژ برداشتم همرو بریم ساکمو برداشتم
خواستم از پله ها برم پایین که مامان بابام جلومو گرفتم
اون چان: پدرسگ کجا بودی هاننن
ا/ت تو دلش نباید چیزی بهشون بگم پس
ا/ت: خونه دوقلوها
مامان: به اونا زنگ زدیم اونجا نبودی نکبت
از لباسم گرفتن و بردن اتاق شکنجه
40مین بعد
دیگه خسته شده بودن و رقتن
از بدنم فقط خون میومد همه جام زخمی بود واییی نه ارباب منتظرمه یه کلاه برداشتم و گذاشتم
ویو تهیونگ
ایی خداا جرا نمیادد امروز هیچکی نبود پس مجبور بودم خودم بیام وایی خدا نکنه فرار کرده خواستم برم در بزنم که دیدم اومد چرا کلاه گذاشته بود
ا/ت: ببخشید دیر شد بریم
تهیونگ: با. شه
ا/ت جلو نشست و کیفو بغلش گرفت
ویو تهیونگ
رقتم و. موتور رو روشن کردم اولش عادی بود اما بعدش دیدم ا/ت داره گریه میکنه بهش نگاه کردم دیدم بدنش خونه باید سریع میرسوندم عمارت پس سرعتمو زیاد کردم
پایان ویو تهیونگ
شروع ویو ا/ت🤣
یهو دیدم داره سرعت زیاد میشه راستش خیلی ترسیدم پس اروم چشامو بستم خیلی حس قشنگی بود باد میوزید و اشکامو با خودش میبرد احساس ازادی داشتم که رسیدیم
ا/ت: ممنون(تعظیم) و بدو بدو رفت تو
تهیونگ تو ذهنش این چشه
سریع رفتم پیش اجوما
ا/ت: اجوما اتاق من کجاست
اجوما: طبقه بالا پیش اتاق ارباب
ا/ت: ممنون و سریع رفت تو اتاقش
تهیونگ: سلام اجوما
اجوما: سلام پسرم یه سوال
تهیونگ: بپرس
اجوما: ا/ت چرا گریه کرده بود
تهیونگ: قضیه رو توضیح داد
اجوما: اهانـ... پسرم برو بخواب خسته شدی
تهیونگ: ممنون و. شب بخیر
خواستم برم اتاقم که فضولیم گول کرد بینیم ا/ت چی کار میکنه رفتم تو اتاقش و. دیدم حمومه پس سریع رفتم اتاق خودم
ویو ا/ت
با اینکه میدونستم خیلی درد داره رفتم حموم
20مین بعد
وایی خیلی درد داشت اومدم زخم هامو پانسمان کردم به زخم های کوچیک کرم زدم لباس خواب پوشیدم و. خوابیدم
ساعت 3شب
بارون شدیدی میبارید و ا/ت از صدای رعد و برق بیدار میشه و خیلی میترسه و با هر رعد و برق و بارون ترسش بیشتر میشد و تنها کاری. که میتونست بکنه همین بود
ببخشید کم شد الان ساعت 1:45دقیقه شب دارم اینو. مینویسم و امیدورام خواب نمونم
شرط: لایک 10
فالو: 2
اسلاید دوم: لباس خواب ا/ت
من جلو نشستم خیلی استرس. و ذوق. داشتم ارباب وقتی موتور روشن کرد استرس گرفتم وقتی حرکت کردیم احساس میکردم که میخوام بیوفتم ولی ارباب وقتی دستاشو رو گاز و ترمز..... گذاشته بود نمیتونستم بیوفتم پس چشمامو باز کردم و خیلی قشنگ بود باد به موهام میخورد و باعث میشد برن تو صورت ارباب پس جیب هامو گشتم خوشبختانه همیشه یه کش همراه داشتم و موهامو باهاش بستم و از منظره لذت بوردم
5مین بعد
تهیونگ: رسیدیم
ا/ت: ممنون الان سریع میام
و رفتم تو خونه سریع رفتم اتاق
اتاق عزیزم دلم برات تنگ میشه و برای مدتی میرم یه ساک داشتم که مثل. کوله پشتی میشد پس اونو برداشتم
20مین بعد
خب هنزفری و شارژ برداشتم همرو بریم ساکمو برداشتم
خواستم از پله ها برم پایین که مامان بابام جلومو گرفتم
اون چان: پدرسگ کجا بودی هاننن
ا/ت تو دلش نباید چیزی بهشون بگم پس
ا/ت: خونه دوقلوها
مامان: به اونا زنگ زدیم اونجا نبودی نکبت
از لباسم گرفتن و بردن اتاق شکنجه
40مین بعد
دیگه خسته شده بودن و رقتن
از بدنم فقط خون میومد همه جام زخمی بود واییی نه ارباب منتظرمه یه کلاه برداشتم و گذاشتم
ویو تهیونگ
ایی خداا جرا نمیادد امروز هیچکی نبود پس مجبور بودم خودم بیام وایی خدا نکنه فرار کرده خواستم برم در بزنم که دیدم اومد چرا کلاه گذاشته بود
ا/ت: ببخشید دیر شد بریم
تهیونگ: با. شه
ا/ت جلو نشست و کیفو بغلش گرفت
ویو تهیونگ
رقتم و. موتور رو روشن کردم اولش عادی بود اما بعدش دیدم ا/ت داره گریه میکنه بهش نگاه کردم دیدم بدنش خونه باید سریع میرسوندم عمارت پس سرعتمو زیاد کردم
پایان ویو تهیونگ
شروع ویو ا/ت🤣
یهو دیدم داره سرعت زیاد میشه راستش خیلی ترسیدم پس اروم چشامو بستم خیلی حس قشنگی بود باد میوزید و اشکامو با خودش میبرد احساس ازادی داشتم که رسیدیم
ا/ت: ممنون(تعظیم) و بدو بدو رفت تو
تهیونگ تو ذهنش این چشه
سریع رفتم پیش اجوما
ا/ت: اجوما اتاق من کجاست
اجوما: طبقه بالا پیش اتاق ارباب
ا/ت: ممنون و سریع رفت تو اتاقش
تهیونگ: سلام اجوما
اجوما: سلام پسرم یه سوال
تهیونگ: بپرس
اجوما: ا/ت چرا گریه کرده بود
تهیونگ: قضیه رو توضیح داد
اجوما: اهانـ... پسرم برو بخواب خسته شدی
تهیونگ: ممنون و. شب بخیر
خواستم برم اتاقم که فضولیم گول کرد بینیم ا/ت چی کار میکنه رفتم تو اتاقش و. دیدم حمومه پس سریع رفتم اتاق خودم
ویو ا/ت
با اینکه میدونستم خیلی درد داره رفتم حموم
20مین بعد
وایی خیلی درد داشت اومدم زخم هامو پانسمان کردم به زخم های کوچیک کرم زدم لباس خواب پوشیدم و. خوابیدم
ساعت 3شب
بارون شدیدی میبارید و ا/ت از صدای رعد و برق بیدار میشه و خیلی میترسه و با هر رعد و برق و بارون ترسش بیشتر میشد و تنها کاری. که میتونست بکنه همین بود
ببخشید کم شد الان ساعت 1:45دقیقه شب دارم اینو. مینویسم و امیدورام خواب نمونم
شرط: لایک 10
فالو: 2
اسلاید دوم: لباس خواب ا/ت
۱۳.۵k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.