چند پارتی تهیونگ و جونگ کوک
part26
که یدفعه هردوشون با صدایی که از طرف جلوی ماشین میاد ساکت میشن
نگهبان :اربابببب ماشین از کنترل خارج شده
ته:چییی ! یعتی چی که از کنترل خارج شده
ج:همین الان درستش میکنی!
نگهبان:(خنده)چرا باید درستش کنم
ته:چ..چی چی داری میگی بی مصرف
نگهبان:منن؟مگه قابله استفاده هم هستم?(خنده)
ج:وای این حالش خوب نیس چی خوردی توو؟
نگهبان:عاییی دارم از خنده میمیرم تو چرا انقد گوگولییی
ج:شیش زده این وای اینونگاه
ته:وای این بطری که دستشه یکی از محموله ها داخلشه
ج:منظورت مواده؟
ته:عاره ولی حداقلش فهمیدیم واگعیه کیک نیس
ج:حالا ایم متوهم رو چیکار کنیم
ات:ببخشید میپرم وسط حرفتون اما من ی فکری دارم
ج:بگو
ات:ته میاد میشینه جلو منم این بادیگاردرو بیهوش می کنم تا اون موقع هم ته حواسش هست تصادف نکنیم بعدشم من میرونم
ته:خوبه بیا شروع کنیم
ج:هی صب کنین !
ته و ات:چیه؟
ج:اونوقت اینو(اشاره به نگهبان)چیکار کنیم؟
ات:خدا بیامرزتش جوون خوبی بود
ته:راس میگه
ج:یعنی..میخواین پرتش کنین پایین؟.
تهیونگ و ات نگاهی به هم میکنن و رو به جونگ کوک میگن:مشکلش چیه؟
ج:هیچی به کار خود ادامه دهید ..(پوکر)
و بعد تهیونگ میپره و میشینه رو صندلی جلو و ات هم از پشت صندلی یه دستمال برمیداره و ماده بیهوش کننده میریزه ومیزاره رو صورت نگهبان که نگهبان بیهوش میشه و تهیونگ هم در رو باز می کنه و میندازتش بیرون که ات سریع میشینه تا کنترل ماشین به هم نخوره
۵ مین بعد
ج:میگن
ته:جان؟
ج:میتونستیم به جای اینکه بیهوشس کنیم بزاریمش صندلی پشت
ات:اخی چرا از اول به فکرمون نرسید
ته:حالا مهم نیس از قدیم گفتن :موادی کمتر زندگی بهتر
ج:اون بچه ی کمتر نبود؟
ته:مهم نیس مهم نیته..آخ حرف از بچه زدی ات زودباش گازش بده تا زودتر برسیم خونه
ات تو ذهنش:خدا لعنتت کنه کوک
۳۰ مین بعد
ات:خببب رسیدیم
ج:خببب قراره جر بخورییی
ته:خببب بیا شروع کنیمم
ات:یااا
تهیونگ میاد ات رو بلند میکنه و از ماشین خارج میشن و به سمت در عمارت میرن و وارد عمارت میشن
ته:همه گمشین بیرونننن(عربده)
ات هم از ترس خفه میشه که همه بیرون میرن و جونگ کوک میاد و ...
.........
واقعا حالم خوب نیس ولی گذاشتم
شرط:۱۰۰ کامنت و ۵۰ لایک
که یدفعه هردوشون با صدایی که از طرف جلوی ماشین میاد ساکت میشن
نگهبان :اربابببب ماشین از کنترل خارج شده
ته:چییی ! یعتی چی که از کنترل خارج شده
ج:همین الان درستش میکنی!
نگهبان:(خنده)چرا باید درستش کنم
ته:چ..چی چی داری میگی بی مصرف
نگهبان:منن؟مگه قابله استفاده هم هستم?(خنده)
ج:وای این حالش خوب نیس چی خوردی توو؟
نگهبان:عاییی دارم از خنده میمیرم تو چرا انقد گوگولییی
ج:شیش زده این وای اینونگاه
ته:وای این بطری که دستشه یکی از محموله ها داخلشه
ج:منظورت مواده؟
ته:عاره ولی حداقلش فهمیدیم واگعیه کیک نیس
ج:حالا ایم متوهم رو چیکار کنیم
ات:ببخشید میپرم وسط حرفتون اما من ی فکری دارم
ج:بگو
ات:ته میاد میشینه جلو منم این بادیگاردرو بیهوش می کنم تا اون موقع هم ته حواسش هست تصادف نکنیم بعدشم من میرونم
ته:خوبه بیا شروع کنیم
ج:هی صب کنین !
ته و ات:چیه؟
ج:اونوقت اینو(اشاره به نگهبان)چیکار کنیم؟
ات:خدا بیامرزتش جوون خوبی بود
ته:راس میگه
ج:یعنی..میخواین پرتش کنین پایین؟.
تهیونگ و ات نگاهی به هم میکنن و رو به جونگ کوک میگن:مشکلش چیه؟
ج:هیچی به کار خود ادامه دهید ..(پوکر)
و بعد تهیونگ میپره و میشینه رو صندلی جلو و ات هم از پشت صندلی یه دستمال برمیداره و ماده بیهوش کننده میریزه ومیزاره رو صورت نگهبان که نگهبان بیهوش میشه و تهیونگ هم در رو باز می کنه و میندازتش بیرون که ات سریع میشینه تا کنترل ماشین به هم نخوره
۵ مین بعد
ج:میگن
ته:جان؟
ج:میتونستیم به جای اینکه بیهوشس کنیم بزاریمش صندلی پشت
ات:اخی چرا از اول به فکرمون نرسید
ته:حالا مهم نیس از قدیم گفتن :موادی کمتر زندگی بهتر
ج:اون بچه ی کمتر نبود؟
ته:مهم نیس مهم نیته..آخ حرف از بچه زدی ات زودباش گازش بده تا زودتر برسیم خونه
ات تو ذهنش:خدا لعنتت کنه کوک
۳۰ مین بعد
ات:خببب رسیدیم
ج:خببب قراره جر بخورییی
ته:خببب بیا شروع کنیمم
ات:یااا
تهیونگ میاد ات رو بلند میکنه و از ماشین خارج میشن و به سمت در عمارت میرن و وارد عمارت میشن
ته:همه گمشین بیرونننن(عربده)
ات هم از ترس خفه میشه که همه بیرون میرن و جونگ کوک میاد و ...
.........
واقعا حالم خوب نیس ولی گذاشتم
شرط:۱۰۰ کامنت و ۵۰ لایک
۳۵.۲k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.