✘اربـاب خشن من..! ✞p16
*اصن بنم تو کی؟
+ب تو چ!
*میدونی من کیم ک اینجور واسه من بلبل زبونی میکنی هرزه؟
+هر خری ک میخای باش ب عنم
*هوففف من نامزد ارباب جئونم حالا فهمیدی؟ (بسی حرص میخورد)
+هه برو کنار حوصلتو ندارم بدبخ(چشماشو چپ میکنه و ب سمت اتاق جونگ کوک میره)
سوم شخص«راوی»
هه جونگ درحالی ک اتیشی شده بود ب سمت اتاق جونگ کوک حرکت کرد. وقتی رسید درد زد
تق تق تق
-کیه؟
+آممم.. منم ارباب هه جونگ
-بیا داخل هرزه کوچولو*لحن خنده
میره داخل
+من هرزه نیستم...ارباب*پوکر
-*میخنده و سرشو بالا میاره تا ی نگاهی ب برده هرزش بندازه ک یهو خنده از لباش محو میشه*این چیه کردی تنت؟
+مگ چشه؟
-چش نیس دماغه...تو الان برده منی حق راحتی نداریا
+شما ام حق نداری با من اینجور حرف بزنی..تازشم من مث اون بقیه خدمه ها گداگودول و بی کس کار نیسم ک گنده گنده برام حرف میزینا*عصبی و جدی*
-*از جاش میپره و میزو هول میده جلو طوری ک هه جونگ از ترس میلرزه*چ گوهی خوردی هاااا؟ جرعت داری دوباره بگو دختره هرزه پاپتی چ غلطا انگار اون شلاقای چند شب پیشو یادت رفته اره؟نکنه باز دلـ...
هه جونگ نزاشت ادامه حرفشو بزنه و ب سمت اربابش حرکت کرد ک جونگ کوک چشمام چارتا شد...
هه جونگ تا جایی ک تونست نزدیک اربابش شد
-داری چیکار میکنی هرزه؟ *با بهت
+ببینم نامزدت میدونه بدن منو دیدی هوم؟ اگ بفهمه بد میشه ها! *پوزخند*
-من؟ من نامزد ندارم کی همچنین چرندیو گفته؟
+اووو واقا مطمئنی؟
ک یهو صدای در اومد... تق تق تق
-کیه؟
*جونگ کوک اوپاااا نمیخای بیای مامانم و زنعمو منتظرن
+اینم نامزد گرامیت*اروم
-ا..الان میام لیا*یکم میره جلو ک حواسش نیس پای هه جونگو لگد میکنه
+اخخخ
*ام اوپا صدا کیه؟
-برو کم حرف بزن الان میام
هه جونگ ب سمت در حرکت کرد ک با صدای جونگ کوک وایساد و رو پاشنه پاش چرخید ب سمتش
-اون لباسی ک تنته رو عوض کن همین حالا
+ببخشیدا الان همینجا عوض کنم؟
-کم پرویی کن! حیف دختر شریک سابقمی وگرنه نشونت میدادم
+من ک عوض نمیکنم*خارج میشه
-دختره.... دارم برات وایسا میس کیم هه جونگ
*چند مین بعد*
تقریبا همه مهمونا در این مجلس با شکوه حاضر بودن...هه جونگ از این وضعیت خسته شده بود برا همین تصمیم گرفت بره داخل حیاط یکم قدم بزنه
ب سمت خروجی حرکت کرد ک مردای گنده جلوشو گرفتن
+هی گنده بکا برید کناررر
بادیگارد:متاسفانه نمیتونیم بزاریم برین
+برو کنار بنم پرو میخام برم دنبال بابام
بادیگارد:باباتون؟ اسمش؟
+کیم سو جون
بادیگارد:عاا ببخشید بفرمایید
....
+ب تو چ!
*میدونی من کیم ک اینجور واسه من بلبل زبونی میکنی هرزه؟
+هر خری ک میخای باش ب عنم
*هوففف من نامزد ارباب جئونم حالا فهمیدی؟ (بسی حرص میخورد)
+هه برو کنار حوصلتو ندارم بدبخ(چشماشو چپ میکنه و ب سمت اتاق جونگ کوک میره)
سوم شخص«راوی»
هه جونگ درحالی ک اتیشی شده بود ب سمت اتاق جونگ کوک حرکت کرد. وقتی رسید درد زد
تق تق تق
-کیه؟
+آممم.. منم ارباب هه جونگ
-بیا داخل هرزه کوچولو*لحن خنده
میره داخل
+من هرزه نیستم...ارباب*پوکر
-*میخنده و سرشو بالا میاره تا ی نگاهی ب برده هرزش بندازه ک یهو خنده از لباش محو میشه*این چیه کردی تنت؟
+مگ چشه؟
-چش نیس دماغه...تو الان برده منی حق راحتی نداریا
+شما ام حق نداری با من اینجور حرف بزنی..تازشم من مث اون بقیه خدمه ها گداگودول و بی کس کار نیسم ک گنده گنده برام حرف میزینا*عصبی و جدی*
-*از جاش میپره و میزو هول میده جلو طوری ک هه جونگ از ترس میلرزه*چ گوهی خوردی هاااا؟ جرعت داری دوباره بگو دختره هرزه پاپتی چ غلطا انگار اون شلاقای چند شب پیشو یادت رفته اره؟نکنه باز دلـ...
هه جونگ نزاشت ادامه حرفشو بزنه و ب سمت اربابش حرکت کرد ک جونگ کوک چشمام چارتا شد...
هه جونگ تا جایی ک تونست نزدیک اربابش شد
-داری چیکار میکنی هرزه؟ *با بهت
+ببینم نامزدت میدونه بدن منو دیدی هوم؟ اگ بفهمه بد میشه ها! *پوزخند*
-من؟ من نامزد ندارم کی همچنین چرندیو گفته؟
+اووو واقا مطمئنی؟
ک یهو صدای در اومد... تق تق تق
-کیه؟
*جونگ کوک اوپاااا نمیخای بیای مامانم و زنعمو منتظرن
+اینم نامزد گرامیت*اروم
-ا..الان میام لیا*یکم میره جلو ک حواسش نیس پای هه جونگو لگد میکنه
+اخخخ
*ام اوپا صدا کیه؟
-برو کم حرف بزن الان میام
هه جونگ ب سمت در حرکت کرد ک با صدای جونگ کوک وایساد و رو پاشنه پاش چرخید ب سمتش
-اون لباسی ک تنته رو عوض کن همین حالا
+ببخشیدا الان همینجا عوض کنم؟
-کم پرویی کن! حیف دختر شریک سابقمی وگرنه نشونت میدادم
+من ک عوض نمیکنم*خارج میشه
-دختره.... دارم برات وایسا میس کیم هه جونگ
*چند مین بعد*
تقریبا همه مهمونا در این مجلس با شکوه حاضر بودن...هه جونگ از این وضعیت خسته شده بود برا همین تصمیم گرفت بره داخل حیاط یکم قدم بزنه
ب سمت خروجی حرکت کرد ک مردای گنده جلوشو گرفتن
+هی گنده بکا برید کناررر
بادیگارد:متاسفانه نمیتونیم بزاریم برین
+برو کنار بنم پرو میخام برم دنبال بابام
بادیگارد:باباتون؟ اسمش؟
+کیم سو جون
بادیگارد:عاا ببخشید بفرمایید
....
۶۲.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.