بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
p22
"ویو ا.ت"
" حاضر شده بودم و منتظر کوک موندم...صدای بوق ماشینی رو گرفتم..از سر پنجره اتاقم دیدم که کوک اومده..رفتم پایین و.."
کوک: سلام بانو ا.ت..(لبخند)
ا.ت: سلام آقای جئون(لبخند.تک خنده)
"ویو تو ماشین"
کوک: چطوری..؟
ا.ت: خوبم..
کوک: خب..امشب قراره به سلیقت نمره بدم
ا.ت: پس قراره خراب کنم..
کوک: زود قضاوت نکن..شاید کاری کنی که من توی مهمونی بدرخشم..
ا.ت: داری خجالتم میدی مربی..
کوک: (خنده)
کوک: یه درخواستی ازت دارم..
ا.ت: هوم؟
کوک: خب.......ولش کن الان نمیگم..بهتره بعد خرید بهت بگم
ا.ت: اوکی..هرجور راحتی(لبخند)
"مرکز خرید"
ا.ت: بیا بریم اونجا...به نظر خوب میاد
کوک: اوهوم..
"ویو ا.ت"
" کلی کت و شلوار پوشید..حتی زشت ترین لباس ها هم توی تنش میدرخشید..ولی این چیزا انتخاب من نبود..یه چیز خاص میخواستم..داشتم به دور و ورم نگاه میکردم که یه کت و شلوار مشکی و ساده چشمم رو گرفت..آوردمش و در اتاق پرو و زدم تا بدمش بهش..یهو در و باز کرد و با بالا تنه برهنش مواجه شدم.."
کوک: هوف..خسته شدم تاکی قراره اینارو بپوشم و در بیارم..
ا.ت: ع...عا...چرا لباس تنت نیست...
کوک: چون باید اینی که دستته رو بپوشم..
"ویو ا.ت"
"برگشتم که دیدم همه ی دخترا زل زدن به کوک..نمیدونم چرا ولی اعصابم بهم ریخت.."
ا.ت: آهای...به چی نگاه میکنین(بلند)
ا.ت: برین سر کاراتون..
یه دختره کصخل: شما چیش باشید که به ما دستور میدید؟(لحن مسخره)
ا.ت: من...
کوک: دوست دخترمه...برین گم شید سر کارتون هرز*ه ها..
ا.ت: *تعجب..*
ا.ت: این چی بود..؟
کوک: چیه..بدت میاد یه دوست پسر جذاب مثل من داشته باشی؟؟
ا.ت: (خنده)
کوک: حسودی کردی که داشتن به من نگاه میکردن؟(تک خنده)
ا.ت: چ...چی....من؟ن..نه بابا چی داری میگی!(خنده ضایع)
کوک: عوم....باوشه(خنده.لباس و از ا.ت گرفت و پوشید)
"چند مین بعد"
کوک: خب چطوره؟
ا.ت: این.......این عالیههه
کوک: موافقم..پس همین و انتخاب میکنیم!
ا.ت: اوهوم
کوک: ..
p22
"ویو ا.ت"
" حاضر شده بودم و منتظر کوک موندم...صدای بوق ماشینی رو گرفتم..از سر پنجره اتاقم دیدم که کوک اومده..رفتم پایین و.."
کوک: سلام بانو ا.ت..(لبخند)
ا.ت: سلام آقای جئون(لبخند.تک خنده)
"ویو تو ماشین"
کوک: چطوری..؟
ا.ت: خوبم..
کوک: خب..امشب قراره به سلیقت نمره بدم
ا.ت: پس قراره خراب کنم..
کوک: زود قضاوت نکن..شاید کاری کنی که من توی مهمونی بدرخشم..
ا.ت: داری خجالتم میدی مربی..
کوک: (خنده)
کوک: یه درخواستی ازت دارم..
ا.ت: هوم؟
کوک: خب.......ولش کن الان نمیگم..بهتره بعد خرید بهت بگم
ا.ت: اوکی..هرجور راحتی(لبخند)
"مرکز خرید"
ا.ت: بیا بریم اونجا...به نظر خوب میاد
کوک: اوهوم..
"ویو ا.ت"
" کلی کت و شلوار پوشید..حتی زشت ترین لباس ها هم توی تنش میدرخشید..ولی این چیزا انتخاب من نبود..یه چیز خاص میخواستم..داشتم به دور و ورم نگاه میکردم که یه کت و شلوار مشکی و ساده چشمم رو گرفت..آوردمش و در اتاق پرو و زدم تا بدمش بهش..یهو در و باز کرد و با بالا تنه برهنش مواجه شدم.."
کوک: هوف..خسته شدم تاکی قراره اینارو بپوشم و در بیارم..
ا.ت: ع...عا...چرا لباس تنت نیست...
کوک: چون باید اینی که دستته رو بپوشم..
"ویو ا.ت"
"برگشتم که دیدم همه ی دخترا زل زدن به کوک..نمیدونم چرا ولی اعصابم بهم ریخت.."
ا.ت: آهای...به چی نگاه میکنین(بلند)
ا.ت: برین سر کاراتون..
یه دختره کصخل: شما چیش باشید که به ما دستور میدید؟(لحن مسخره)
ا.ت: من...
کوک: دوست دخترمه...برین گم شید سر کارتون هرز*ه ها..
ا.ت: *تعجب..*
ا.ت: این چی بود..؟
کوک: چیه..بدت میاد یه دوست پسر جذاب مثل من داشته باشی؟؟
ا.ت: (خنده)
کوک: حسودی کردی که داشتن به من نگاه میکردن؟(تک خنده)
ا.ت: چ...چی....من؟ن..نه بابا چی داری میگی!(خنده ضایع)
کوک: عوم....باوشه(خنده.لباس و از ا.ت گرفت و پوشید)
"چند مین بعد"
کوک: خب چطوره؟
ا.ت: این.......این عالیههه
کوک: موافقم..پس همین و انتخاب میکنیم!
ا.ت: اوهوم
کوک: ..
۲۱.۶k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.