پارت ۱۶
ات ویو
سریع رفتم تو اتاق لباسام رو عوض کردم رفتم پابین تا نهار بخورم هوففففف بعد از نهار رفتم تو اتاقم دراز کشیدم که در رده شد
+ بیا تو
- سللام... اممم میای بریم دنبال جنی
+ میام ولی چرا دنبال جنی!
- خوب می ترسم
+ اها خوب به کوک زنگ بزن بگو کجان
- زنگ زدم گفت.. اممم گفت..
+ بگو دیگه
- رفتن پاریس نگو جنی لج گرفت بیهوشش کرد بعد از اون ور بردش پاریس تا بهش اعتراف کنه
+ وایی حالا چی به مامان و بابات بگیم
- گفتم
+ اها خوب پس نمیتونیم بریم دنبالشون
- اره ولی ......بریم ...شهر بازی
+ اله 😍مرسی خوب برو بیرون لباسم رو عوض کنم
- نه من اینجا هستم تو عوض کن
+ وا تهیونگگگ خیلی منحرفی
- خوب باشه رفتم
رفتم یه لباس خیلی کیوت پوشیدم بعد رفتم پایین.. سوار ماشین شدیم به سمت شهر بازی حرکت کردیم....... هوففففف خسته شدم.. خیلی بازی کردیم ته هم با من میومد ولی انگار نه انگار که مافیاست مثل بچه سه ساله 🤣 دیگه خسته شدیم رفتیم خونه سلام کردیم به همشون که بابای ته گفت
€ میدونید که باید تو به اتاق بخوابین نه
+ اممم میشه
- نهههههه... ممنون که گفتید خودم میدونم بریم
رفتیم توی اتاق دیگه خیلی خوشگل بود داشتم همه جا رو نگاه میکردم که ته گفت دارم میرم حموم منم یه باشهههه گفتم لباسم رو عوض کردم رفتم رو تخت دراز کشیدم به یه ثانیه نکشید خوابیدم
سریع رفتم تو اتاق لباسام رو عوض کردم رفتم پابین تا نهار بخورم هوففففف بعد از نهار رفتم تو اتاقم دراز کشیدم که در رده شد
+ بیا تو
- سللام... اممم میای بریم دنبال جنی
+ میام ولی چرا دنبال جنی!
- خوب می ترسم
+ اها خوب به کوک زنگ بزن بگو کجان
- زنگ زدم گفت.. اممم گفت..
+ بگو دیگه
- رفتن پاریس نگو جنی لج گرفت بیهوشش کرد بعد از اون ور بردش پاریس تا بهش اعتراف کنه
+ وایی حالا چی به مامان و بابات بگیم
- گفتم
+ اها خوب پس نمیتونیم بریم دنبالشون
- اره ولی ......بریم ...شهر بازی
+ اله 😍مرسی خوب برو بیرون لباسم رو عوض کنم
- نه من اینجا هستم تو عوض کن
+ وا تهیونگگگ خیلی منحرفی
- خوب باشه رفتم
رفتم یه لباس خیلی کیوت پوشیدم بعد رفتم پایین.. سوار ماشین شدیم به سمت شهر بازی حرکت کردیم....... هوففففف خسته شدم.. خیلی بازی کردیم ته هم با من میومد ولی انگار نه انگار که مافیاست مثل بچه سه ساله 🤣 دیگه خسته شدیم رفتیم خونه سلام کردیم به همشون که بابای ته گفت
€ میدونید که باید تو به اتاق بخوابین نه
+ اممم میشه
- نهههههه... ممنون که گفتید خودم میدونم بریم
رفتیم توی اتاق دیگه خیلی خوشگل بود داشتم همه جا رو نگاه میکردم که ته گفت دارم میرم حموم منم یه باشهههه گفتم لباسم رو عوض کردم رفتم رو تخت دراز کشیدم به یه ثانیه نکشید خوابیدم
۱۱.۰k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.