هم اتاقی پارت ۸
ا.ت ویو
اومدم تو و رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون.
واهااااااااییییی جیمینیییییییی خیلی بدییییی هر دفه من برات میمیرم با هر کارت با هر حرفت
دیوونم میکنییییی توووو
یه لحظه یه لحظه منظورش از بیا ماهم چندش بازی در بیاریم چی بود ؟
چرا من نمیتونم بفهمم یعنی انقد خرم؟
لیلیث:خیلی خری نفهمم هستی کلا گاوی ببخشینا
جیمین:برو لباستو بپوش انقدم بلند بلند فکر نکن(پوزخند)
ا.ت:وایییییییی تو کی اومدی؟
جیمین:یه ساعتی میشه(پوزخند)
ا.ت:یاااا خدااایاتساستساسنستثن
جیمین:نه بابا تازه ۱۰ دقیقس(خنده)
ا.ت:اوهوم پس خوبه تفکراتمو نشنیدی.
جیمین:نه چرا اونارو شنیدم(یه بوسه رو گونه ی ا.ت گذاشت و رفت حموم)
ا.ت:(خشکش زده)
لیلیث:میخوام اعلام کنم این فیک همینجا تموم میشه فشار دیگه روم نیست🤡
ا.ت ویو
قلبم قلبم قلبم قلبم دیگه نمیزنه
نفسمممم وایییی جیمین منو به کشتن میدی
(دستشو گذاشت رو گونش که جیمین بوسید)
پارک جیمین تو دلیل مرگ منی(ذوق سگی)
(همینطور که تو شک بود بلند شد لباسشو پوشید)
راوی
بچه ها از استخر اومدن و هرکی رفت تو اتاق خودش تا لباس عوض کنه و اینا.
جیمین ویو
از حموم که اومدم با ا.ت مواجه شدم که نشسته رو تختو به یه جا خیره شده داشت به چیزی فک میکرد .اما چی؟؟؟
جیمین:میگم که ا.ت میخوام لباس بپوشم
ا.ت:..............
جیمین:ا.ت
ا.ت:..............
جیمین:کیم ا.تتتتتتتت
ا.ت :ه....ه....هان.؟ب....بله؟؟؟؟ب.....با م...منی؟
جیمین:میگم که میخوام لباس عوض کنم
ا.ت:اها خب من نگا نمیکنم
جیمین: باشه
ا.ت:راحتی؟اگه راحت نیستی من برم
جیمین:ن...نه ن...نه من که مشکلی ندارم اما گفتم تو شاید م.......مشکل داش....داشته باشی.
ا.ت:نه نگا نمیکنم.اوکیه
جیمین:اوهوم
(جیمین لباسشو عوض کرد و رفت نشست رو تخت کنار ا.ت)
جیمین:خب خب خانوم چیشده تو فکری
ا.ت:هان؟؟؟نه.....چیزی نیست.
جیمین:نه چیزی هست
ا.ت: نه بابا همه چی خوبه
جیمین:ولی شاید این وسطا یه چیزی هست که اذیت کنه؟؟؟هوم؟؟؟
ا.ت: نه اذیت که نه.......واییییی نمیدونممممم
جیمین:میتونی حرف بزنی؟
ا.ت:...........
جیمین:نمیخوای حرف بزنی؟
ا.ت:......وای جیمیننن نمیدونم نمیدونم نمیدونمممممممممم مثل خلو چلا شدم
جیمین:پس موضوعیه که نمیتونی راجبش حرف بزنی با من؟
ا.ت: با هیچکس نمیتونم فقط تو نه با هیچکس نمیتونم حرف بزنم اصلا حالم خوب نیستت
نمیدونم چمه البته یه دلیلی داره که ذوق زده شدم یه احساس دیگه هم دارم خیلی بیان کردنش سخته.
جیمین:اووووو منم همچین حسی دارم.
ا.ت:و.............(با باز شدن در حرفش نصفه موند)
بر خر مگس معرکه لعنت✔
اومدم تو و رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون.
واهااااااااییییی جیمینیییییییی خیلی بدییییی هر دفه من برات میمیرم با هر کارت با هر حرفت
دیوونم میکنییییی توووو
یه لحظه یه لحظه منظورش از بیا ماهم چندش بازی در بیاریم چی بود ؟
چرا من نمیتونم بفهمم یعنی انقد خرم؟
لیلیث:خیلی خری نفهمم هستی کلا گاوی ببخشینا
جیمین:برو لباستو بپوش انقدم بلند بلند فکر نکن(پوزخند)
ا.ت:وایییییییی تو کی اومدی؟
جیمین:یه ساعتی میشه(پوزخند)
ا.ت:یاااا خدااایاتساستساسنستثن
جیمین:نه بابا تازه ۱۰ دقیقس(خنده)
ا.ت:اوهوم پس خوبه تفکراتمو نشنیدی.
جیمین:نه چرا اونارو شنیدم(یه بوسه رو گونه ی ا.ت گذاشت و رفت حموم)
ا.ت:(خشکش زده)
لیلیث:میخوام اعلام کنم این فیک همینجا تموم میشه فشار دیگه روم نیست🤡
ا.ت ویو
قلبم قلبم قلبم قلبم دیگه نمیزنه
نفسمممم وایییی جیمین منو به کشتن میدی
(دستشو گذاشت رو گونش که جیمین بوسید)
پارک جیمین تو دلیل مرگ منی(ذوق سگی)
(همینطور که تو شک بود بلند شد لباسشو پوشید)
راوی
بچه ها از استخر اومدن و هرکی رفت تو اتاق خودش تا لباس عوض کنه و اینا.
جیمین ویو
از حموم که اومدم با ا.ت مواجه شدم که نشسته رو تختو به یه جا خیره شده داشت به چیزی فک میکرد .اما چی؟؟؟
جیمین:میگم که ا.ت میخوام لباس بپوشم
ا.ت:..............
جیمین:ا.ت
ا.ت:..............
جیمین:کیم ا.تتتتتتتت
ا.ت :ه....ه....هان.؟ب....بله؟؟؟؟ب.....با م...منی؟
جیمین:میگم که میخوام لباس عوض کنم
ا.ت:اها خب من نگا نمیکنم
جیمین: باشه
ا.ت:راحتی؟اگه راحت نیستی من برم
جیمین:ن...نه ن...نه من که مشکلی ندارم اما گفتم تو شاید م.......مشکل داش....داشته باشی.
ا.ت:نه نگا نمیکنم.اوکیه
جیمین:اوهوم
(جیمین لباسشو عوض کرد و رفت نشست رو تخت کنار ا.ت)
جیمین:خب خب خانوم چیشده تو فکری
ا.ت:هان؟؟؟نه.....چیزی نیست.
جیمین:نه چیزی هست
ا.ت: نه بابا همه چی خوبه
جیمین:ولی شاید این وسطا یه چیزی هست که اذیت کنه؟؟؟هوم؟؟؟
ا.ت: نه اذیت که نه.......واییییی نمیدونممممم
جیمین:میتونی حرف بزنی؟
ا.ت:...........
جیمین:نمیخوای حرف بزنی؟
ا.ت:......وای جیمیننن نمیدونم نمیدونم نمیدونمممممممممم مثل خلو چلا شدم
جیمین:پس موضوعیه که نمیتونی راجبش حرف بزنی با من؟
ا.ت: با هیچکس نمیتونم فقط تو نه با هیچکس نمیتونم حرف بزنم اصلا حالم خوب نیستت
نمیدونم چمه البته یه دلیلی داره که ذوق زده شدم یه احساس دیگه هم دارم خیلی بیان کردنش سخته.
جیمین:اووووو منم همچین حسی دارم.
ا.ت:و.............(با باز شدن در حرفش نصفه موند)
بر خر مگس معرکه لعنت✔
۲.۸k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.