now post
part 50✨🪐
لینا:خونت؟
کوک:اوهوم
لینا:کوک خونه کار دارم
کوک:منو گول نزن بیا بریم دیگه امشبم باهم باشیم
لینا:عجببب،،باشه بریم
رفتیم خونه کوک و تا صبح بیدار موندیم و فیلم دیدیم و بازی کردیم وحرف زدیم و اخراشم یه بوسی ووو تمام ساعت۵صبح خوابیدیم و دوازده بیدار شدیم البته فقط من بیدار شدم وسایم رو جمع کردم و رفتم پیش کوک تا بیدارش کنم
دستمو توی موهاش کردم و با موهاش بازی کردم
لینا:کوک بیدار شو میخوام برم
خواب آلود جواب داد
کوک:هوم!
گونش رو بوسیدم
لینا:میگم میخوام برم خونه بلند شو ببینمت باهات خداحافظی کنم ساعت ۴میخوام برم فرودگاه
تا اینو گفتم از جاش پرید
کوک:یعنی واقعا داری میری؟
بغلش کردم
لینا:قول میدم زود بیام بیشتر از یک ماه نمیشه قول میدم
کوک محکم تر بغلم کرد
کوک:تا هر موقع میخوای بمونی بمون فقط سالم باش حالت خوب باشه بقیش مهم نیست
لینا:تو هم مراقب خودت باش
کوک:لینا ببخشید نمیتونم باهات بیام تا فرودگاه
لینا:نه مشکلی نیست
کوک:دلم برات تنگ میشه لینا کاش نری
خندیدم
لینا:همین الان گفتی حالت خوب باشه بقیش مهم نیست
کوک:دروغ گفتم زود برگرد
لینا:باشه باشه زود میام
از کوک خداحافظی کردم و داشتم میرفتم بیرون از خونه که گوشیم زنگ خورد
نامی:لینا داری میری؟
لینا:اره
نامی: کی میای؟
لینا:میام زود
نامی:باشه پس مراقب خودت باش منتظریم
لینا:باشه تو هم مراقب خودت و پسرا باش
نامی:بچه ها ازت خداحافظی میکنن
لینا:خدافظظظظظظ
نامی:برو لینا پروازت دیر میشه
لینا: باشه پس فعلااا
نامی:فعلا
رفتم خونه و وسایلم رو جمع کردم و رفتم فرودگاه و هفت پرواز داشتم
وقتی رسیدم دلسا اومده بود دنبالم
دلسا:خب خب خانم خوشگله
لینا:چیه؟
دلسا:خودت رو نزن به خریت
لینا: چی ؟
دلسا :دیوونه رژت پاک شده
لینا:خب!
دلسا:لب پایینت تیره شده
لینا:عهه جه جالب رژ داری؟
خندید
دلسا:بیا بیچاره الان مامانت ببینت بیچارت میکنه
خندم گرفت
لینا:دلسا به خدا
دلسا:باشه بابا فهمیدم همش تقصیر کوکه تو مریم مقدسی
لینا:دلسا تو از کجا میدونی
دلسا:توقع نداری با اینکه انقدر که مخ منو با کوک خوردی فکر کنم با یکی دیگه تو رابطه ای
لینا:او راست میگی
بعد سه هفته برگشتم کره و با پی قرارداد نبستم و به جاش شروع کردم تو همون رستوران خودم کار کردم
پسرا رو بجز کوک دیر به دیر میدیدم و واقعا دلم براشون تنگ میشد
حالا چرا میگم بجز کوک چون
وقتی که برگشتم کلی پیشنهاد کاری از خیلی جاها داشتم حالا دوباره چرا؟
چون یه عکس از من و اعضا توی توییت پخش شده بود و داستان این یکسال رو خلاصه نوشته بودن براش
و یه سری از این طرف یه سری هم از طرف فن ها ادرس خونه و رستوران رو پیدا کردن و من تا مدت ها رستوران و خونه خودم نرفتم و بعله پیش کوک موندم
لایک و کامنت 💜
لینا:خونت؟
کوک:اوهوم
لینا:کوک خونه کار دارم
کوک:منو گول نزن بیا بریم دیگه امشبم باهم باشیم
لینا:عجببب،،باشه بریم
رفتیم خونه کوک و تا صبح بیدار موندیم و فیلم دیدیم و بازی کردیم وحرف زدیم و اخراشم یه بوسی ووو تمام ساعت۵صبح خوابیدیم و دوازده بیدار شدیم البته فقط من بیدار شدم وسایم رو جمع کردم و رفتم پیش کوک تا بیدارش کنم
دستمو توی موهاش کردم و با موهاش بازی کردم
لینا:کوک بیدار شو میخوام برم
خواب آلود جواب داد
کوک:هوم!
گونش رو بوسیدم
لینا:میگم میخوام برم خونه بلند شو ببینمت باهات خداحافظی کنم ساعت ۴میخوام برم فرودگاه
تا اینو گفتم از جاش پرید
کوک:یعنی واقعا داری میری؟
بغلش کردم
لینا:قول میدم زود بیام بیشتر از یک ماه نمیشه قول میدم
کوک محکم تر بغلم کرد
کوک:تا هر موقع میخوای بمونی بمون فقط سالم باش حالت خوب باشه بقیش مهم نیست
لینا:تو هم مراقب خودت باش
کوک:لینا ببخشید نمیتونم باهات بیام تا فرودگاه
لینا:نه مشکلی نیست
کوک:دلم برات تنگ میشه لینا کاش نری
خندیدم
لینا:همین الان گفتی حالت خوب باشه بقیش مهم نیست
کوک:دروغ گفتم زود برگرد
لینا:باشه باشه زود میام
از کوک خداحافظی کردم و داشتم میرفتم بیرون از خونه که گوشیم زنگ خورد
نامی:لینا داری میری؟
لینا:اره
نامی: کی میای؟
لینا:میام زود
نامی:باشه پس مراقب خودت باش منتظریم
لینا:باشه تو هم مراقب خودت و پسرا باش
نامی:بچه ها ازت خداحافظی میکنن
لینا:خدافظظظظظظ
نامی:برو لینا پروازت دیر میشه
لینا: باشه پس فعلااا
نامی:فعلا
رفتم خونه و وسایلم رو جمع کردم و رفتم فرودگاه و هفت پرواز داشتم
وقتی رسیدم دلسا اومده بود دنبالم
دلسا:خب خب خانم خوشگله
لینا:چیه؟
دلسا:خودت رو نزن به خریت
لینا: چی ؟
دلسا :دیوونه رژت پاک شده
لینا:خب!
دلسا:لب پایینت تیره شده
لینا:عهه جه جالب رژ داری؟
خندید
دلسا:بیا بیچاره الان مامانت ببینت بیچارت میکنه
خندم گرفت
لینا:دلسا به خدا
دلسا:باشه بابا فهمیدم همش تقصیر کوکه تو مریم مقدسی
لینا:دلسا تو از کجا میدونی
دلسا:توقع نداری با اینکه انقدر که مخ منو با کوک خوردی فکر کنم با یکی دیگه تو رابطه ای
لینا:او راست میگی
بعد سه هفته برگشتم کره و با پی قرارداد نبستم و به جاش شروع کردم تو همون رستوران خودم کار کردم
پسرا رو بجز کوک دیر به دیر میدیدم و واقعا دلم براشون تنگ میشد
حالا چرا میگم بجز کوک چون
وقتی که برگشتم کلی پیشنهاد کاری از خیلی جاها داشتم حالا دوباره چرا؟
چون یه عکس از من و اعضا توی توییت پخش شده بود و داستان این یکسال رو خلاصه نوشته بودن براش
و یه سری از این طرف یه سری هم از طرف فن ها ادرس خونه و رستوران رو پیدا کردن و من تا مدت ها رستوران و خونه خودم نرفتم و بعله پیش کوک موندم
لایک و کامنت 💜
۶۱۵
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.