منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:78
#جونگکوک
چشام سنگین شده بود باید یه جوری از این مخمسه فرار میکردم.
هرکاری کردم نتونستم دستمو باز کنم.
یه لحضه دلم به درد اومد
احساس میکردم ات داره اذیت میشه یه حسی بهم میگفت برم و نجاتش بدم.
به دستم زور دادم ولی بازم نتونستم دستمو ازاد کنم یکم دیگه هم زور دادم ولی بی فایده بود.
عرق سرد از پیشونیم رد شد.
موهام بخاطر عرق کاملا خیس شده بود خسته بودم تنم قادر به انجام هیچ کاری نبود دلم بغـ...ل ات رو میخاست دلم میخاست یبارم که شده تو اغوشم بکشمش و از ته دلم بو بکشمش
نفس نفس میزدم و زور میزدم تا شاید بتونم یه دستمو ازاد کنم.
ولی نمیشد!...
نا امید شده بودم چشامو روی هم گذاشتم و کمی که زور زدم که یهو یه دستم رو تونستم از زنجیر در بیارم.
خدارو شکر کردم و اون یکی دستمو با هزار تا زور جدا کردم.
ناگزیر به طرف در رفتم.
درو چطور باز کنم؟نفس عمیقی کشیدم و نگاهی به دور و ورم انداختم ولی دریغ از یه کلید چیزی برای باز کردن درهم نبود.
سرمو پایین انداختم
به در تکیه دادم و رو زمین لیز خوردم.
به اشکام اجازه ریختن دادم.
میدونم پسر نباید گریه کنه.
ولی اینقد پر بودم که دلم اغوش همسرمو میخاست.
از حسم مطمئن شده بودم میدونستم این حسم عشقه
عاشق شده بودم...منی که به عشق باور نداشتم.
و فکر میکردم همه چیز هوا و هوسه!
اشکامو پاک کردم و از ته دلم داد زدم
جونگکوک:بابا! خجالت میکشم که اسمتو بابا صدا میکنم سنگدل! بزار برم پیش کسی که دوسش دارم. بابا اگه یه اتفاق برای ات بیوفته خودمو میکشم نفسم بند اومده بابا بزار برم پیش کسی که بهم نفس میده خاهش میکنم بابا.اون دختر تموم زندگی منه بابا. بابا من بدون اون نمیتونم خاهش میکنم بابا....
با باز شدن در سر بلند کردمو....
شرط پارت بعدی40لایک
پارت:78
#جونگکوک
چشام سنگین شده بود باید یه جوری از این مخمسه فرار میکردم.
هرکاری کردم نتونستم دستمو باز کنم.
یه لحضه دلم به درد اومد
احساس میکردم ات داره اذیت میشه یه حسی بهم میگفت برم و نجاتش بدم.
به دستم زور دادم ولی بازم نتونستم دستمو ازاد کنم یکم دیگه هم زور دادم ولی بی فایده بود.
عرق سرد از پیشونیم رد شد.
موهام بخاطر عرق کاملا خیس شده بود خسته بودم تنم قادر به انجام هیچ کاری نبود دلم بغـ...ل ات رو میخاست دلم میخاست یبارم که شده تو اغوشم بکشمش و از ته دلم بو بکشمش
نفس نفس میزدم و زور میزدم تا شاید بتونم یه دستمو ازاد کنم.
ولی نمیشد!...
نا امید شده بودم چشامو روی هم گذاشتم و کمی که زور زدم که یهو یه دستم رو تونستم از زنجیر در بیارم.
خدارو شکر کردم و اون یکی دستمو با هزار تا زور جدا کردم.
ناگزیر به طرف در رفتم.
درو چطور باز کنم؟نفس عمیقی کشیدم و نگاهی به دور و ورم انداختم ولی دریغ از یه کلید چیزی برای باز کردن درهم نبود.
سرمو پایین انداختم
به در تکیه دادم و رو زمین لیز خوردم.
به اشکام اجازه ریختن دادم.
میدونم پسر نباید گریه کنه.
ولی اینقد پر بودم که دلم اغوش همسرمو میخاست.
از حسم مطمئن شده بودم میدونستم این حسم عشقه
عاشق شده بودم...منی که به عشق باور نداشتم.
و فکر میکردم همه چیز هوا و هوسه!
اشکامو پاک کردم و از ته دلم داد زدم
جونگکوک:بابا! خجالت میکشم که اسمتو بابا صدا میکنم سنگدل! بزار برم پیش کسی که دوسش دارم. بابا اگه یه اتفاق برای ات بیوفته خودمو میکشم نفسم بند اومده بابا بزار برم پیش کسی که بهم نفس میده خاهش میکنم بابا.اون دختر تموم زندگی منه بابا. بابا من بدون اون نمیتونم خاهش میکنم بابا....
با باز شدن در سر بلند کردمو....
شرط پارت بعدی40لایک
۱۳.۸k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.