عمارت هان
#عمارت_هان
PT:10
گذاشتمش رو مبل که فیلم ببینیم بعد دو ساعت فیلم تموم شد که گوشیم زنگ خورد جواب دادم بعد یه ربع قطع کردم
هان:ا.ت من باید برم یه مشکلی پیش اومده میتونی بمونی خونه؟
ا.ت:اره میتونم
هان:باشه پس تا شب میام مواظب خودت باش
ا.ت:باشه
*ا.ت ویو*
وقتی رفت بیرون خودمو انداختم رو مبل
ا.ت:اگه برم یکم خوش بگذرونم که متوجه نمیشه به علاوه ممکنه تا نصف شب طول بکشه ساعت 5 باشه میرم بار
بلند شدم رفتم حموم اومدم موهامو درست کردم ارایش کردم لباس پوشیدم و رفتم بار و کلی مست کردم ساعت نزدیک 9 بودش گوشیمو نگاه کردم هان 100 بار بهم زنگ زده اهمیتی ندادم و گوشیمو خاموش کردم و دوباره کلی خوردم دیگه ساعت شد 1 شب بعد کلی رقصیدن و مست کردن نمیتونستم پشت ماشین بشینم تاکسی گرفتم و رفتم خونه وقتی رسیدم خیلی اروم درو باز کردم و بستم برقا خاموش بود و خواستم برم تو اتاق که یعدفه خوردم به یه چیزی و برقا روشن شد دیدم هان جلومه
ا.ت:هان،،، چطوری چخبر(مست)
هان:پس اینطوری اره فقط چندساعت رفتم بیرون و تو اینطوری کردی هوم؟(عصبی)
ا.ت:ببخشید
خواستم برم تو اتاقم که دستمو گرفت و پرتم کرد رو مبل
هان:حق نداری بری تو اتاقت
*هان ویو*
از عصبانیت همش راه میرفتم و به موهام چنگ میزدم که دیگه نتونستم این وضعیت و تحمل کنم
هان:امشب اصلا حوصله ندارم برو تو اتاق بغلی بخواب
ا.ت:ولی میخوام پیش تو.....
هان:نمیخوام حالام گمشو تا کاری نکردم
دیدم داره گریه میکنه دستشو گرفتم بردم انداختمش تو اتاق درو بستم اومدم رفتم تو اتاق خودم و رو تخت دراز کشیدم و همش با خودم راجب کار ا.ت فکر میکردم و دیدم که اینجوری نمیشه و باید یه کاری کنم خواستم برم اتاق ا.ت که صدای در اومد هردوتامون اومدیم بیرون رفتم درو باز کردم که دیدم
........
پایان پارت دهم
PT:10
گذاشتمش رو مبل که فیلم ببینیم بعد دو ساعت فیلم تموم شد که گوشیم زنگ خورد جواب دادم بعد یه ربع قطع کردم
هان:ا.ت من باید برم یه مشکلی پیش اومده میتونی بمونی خونه؟
ا.ت:اره میتونم
هان:باشه پس تا شب میام مواظب خودت باش
ا.ت:باشه
*ا.ت ویو*
وقتی رفت بیرون خودمو انداختم رو مبل
ا.ت:اگه برم یکم خوش بگذرونم که متوجه نمیشه به علاوه ممکنه تا نصف شب طول بکشه ساعت 5 باشه میرم بار
بلند شدم رفتم حموم اومدم موهامو درست کردم ارایش کردم لباس پوشیدم و رفتم بار و کلی مست کردم ساعت نزدیک 9 بودش گوشیمو نگاه کردم هان 100 بار بهم زنگ زده اهمیتی ندادم و گوشیمو خاموش کردم و دوباره کلی خوردم دیگه ساعت شد 1 شب بعد کلی رقصیدن و مست کردن نمیتونستم پشت ماشین بشینم تاکسی گرفتم و رفتم خونه وقتی رسیدم خیلی اروم درو باز کردم و بستم برقا خاموش بود و خواستم برم تو اتاق که یعدفه خوردم به یه چیزی و برقا روشن شد دیدم هان جلومه
ا.ت:هان،،، چطوری چخبر(مست)
هان:پس اینطوری اره فقط چندساعت رفتم بیرون و تو اینطوری کردی هوم؟(عصبی)
ا.ت:ببخشید
خواستم برم تو اتاقم که دستمو گرفت و پرتم کرد رو مبل
هان:حق نداری بری تو اتاقت
*هان ویو*
از عصبانیت همش راه میرفتم و به موهام چنگ میزدم که دیگه نتونستم این وضعیت و تحمل کنم
هان:امشب اصلا حوصله ندارم برو تو اتاق بغلی بخواب
ا.ت:ولی میخوام پیش تو.....
هان:نمیخوام حالام گمشو تا کاری نکردم
دیدم داره گریه میکنه دستشو گرفتم بردم انداختمش تو اتاق درو بستم اومدم رفتم تو اتاق خودم و رو تخت دراز کشیدم و همش با خودم راجب کار ا.ت فکر میکردم و دیدم که اینجوری نمیشه و باید یه کاری کنم خواستم برم اتاق ا.ت که صدای در اومد هردوتامون اومدیم بیرون رفتم درو باز کردم که دیدم
........
پایان پارت دهم
۱۶.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.