پارت ۱۷
لی چویی(پدرخونده ی ا.ت/مامور مخفی/پلیس )
لی چویی ویو
دخترمالان کجاست نکنه جونگ کوک بلایی سرش بیاره
لی وو :آقای لی تونستیم رد جئون رو بزنیم
رفتم و در رو بستم که لی وو برگه های توی دستش رو زد توی سرش
لی وو:باید الان چیکار کنیم
لی چویی:از کجا می دونستم فرار می کنن
لی وو:من الان نگران هستم
لی چویی:منم هستم فقط معما اینجاست چرا همه تسلیم شدن
لی وو:من جونگ کوک رو دیدم ثانیه آخر که علامت داد اسلحه شون رو بیارن پایین
لی چویی:نقشه ای داشته که این دستور رو به آدماش داده
لی وو:ما چندین سال هست که دنبال این باند هستیم
لی چویی:درسته و نتونستیم شناسایی کنیم افرادش رو
لی وو:اون شب که فهمیدی نباید ریسک
داشت صحبت می کرد که در رو زدن زود بلند شد و با حالت احترام وایساد
لی چویی:بفرمایید
افسر:قربان نیم ساعت دیگه جلسه دارید با رئیس کل
لی وو تعظیمی کرد و گفت
لی وو:آقای لی من دیگه میرم
لی چویی:صبر کنید باهم دیگه بریممدتی بعد
رئیس کل:آقای لی وو اطلاعاتی که از جئون به دست آوردید رو توضیح مختصری بدید
لی وو میکروفن رو درست کرد و خودش رو جلو کشید
لی وو:خب جئون فرار کرده و به انگلیس رفته و بعد از این که به اونجا رفته باهویت جعلی به جانشینش یعنی جئون جونگ کوک که پسرش هم هست محدود ترش کرده و یک چیز اینجا مشخص نیست رابطه دقیق جونگ کوک و جئون هست
رئیس:در این باره چه اطلاعاتی به دست آوردید
لی وو:متاسفانه معلوم نیست و تمام تلاشمون رو می کنیم
رئیس :منتظرهستیم
لی چویی:خب اگر میشه ممکن هست که توی عملیات به خبره ترین افراد نیاز داشته باشیم
رئیس:برای عملیات انجامش میدم و اطلاع میدم
لی چویی:ممنونم
رئیس:پایان جلسه رو اعلام می کنم
ا.ت ویو
ا.ت:آیییییییی ......نکن .....درد داره
کوک:.................
ته:چقدر تکون می خوردی
ا.ت:نکنید ........ولم کنید .........جونگ کوک بیا آزادم کن
کوک اومد و روبه روی ا.ت وایساد
کوک:یه کوچولو دیگه تکون بخور تاواقعا روشنش کنم
ا.ت:غلط کردم نکن
یونگی:دیگه خسته شدم
ته:کوک بیا عقب باید شروع کنید
کوک اومد عقب و دستگاه روشن شد که جیغام شروع شد
ا.ت: نکن..... درد داره.......ولم کنید
........آیییییی .........
دیگه از توانم این درد داشت خارج میشد که دیگه تحمل نکردم و جیغ های پر از دردم شروع شد
کوک و ته و یونگی هم با پوزخند نگاهم می کردن
که ..........
لی چویی ویو
دخترمالان کجاست نکنه جونگ کوک بلایی سرش بیاره
لی وو :آقای لی تونستیم رد جئون رو بزنیم
رفتم و در رو بستم که لی وو برگه های توی دستش رو زد توی سرش
لی وو:باید الان چیکار کنیم
لی چویی:از کجا می دونستم فرار می کنن
لی وو:من الان نگران هستم
لی چویی:منم هستم فقط معما اینجاست چرا همه تسلیم شدن
لی وو:من جونگ کوک رو دیدم ثانیه آخر که علامت داد اسلحه شون رو بیارن پایین
لی چویی:نقشه ای داشته که این دستور رو به آدماش داده
لی وو:ما چندین سال هست که دنبال این باند هستیم
لی چویی:درسته و نتونستیم شناسایی کنیم افرادش رو
لی وو:اون شب که فهمیدی نباید ریسک
داشت صحبت می کرد که در رو زدن زود بلند شد و با حالت احترام وایساد
لی چویی:بفرمایید
افسر:قربان نیم ساعت دیگه جلسه دارید با رئیس کل
لی وو تعظیمی کرد و گفت
لی وو:آقای لی من دیگه میرم
لی چویی:صبر کنید باهم دیگه بریممدتی بعد
رئیس کل:آقای لی وو اطلاعاتی که از جئون به دست آوردید رو توضیح مختصری بدید
لی وو میکروفن رو درست کرد و خودش رو جلو کشید
لی وو:خب جئون فرار کرده و به انگلیس رفته و بعد از این که به اونجا رفته باهویت جعلی به جانشینش یعنی جئون جونگ کوک که پسرش هم هست محدود ترش کرده و یک چیز اینجا مشخص نیست رابطه دقیق جونگ کوک و جئون هست
رئیس:در این باره چه اطلاعاتی به دست آوردید
لی وو:متاسفانه معلوم نیست و تمام تلاشمون رو می کنیم
رئیس :منتظرهستیم
لی چویی:خب اگر میشه ممکن هست که توی عملیات به خبره ترین افراد نیاز داشته باشیم
رئیس:برای عملیات انجامش میدم و اطلاع میدم
لی چویی:ممنونم
رئیس:پایان جلسه رو اعلام می کنم
ا.ت ویو
ا.ت:آیییییییی ......نکن .....درد داره
کوک:.................
ته:چقدر تکون می خوردی
ا.ت:نکنید ........ولم کنید .........جونگ کوک بیا آزادم کن
کوک اومد و روبه روی ا.ت وایساد
کوک:یه کوچولو دیگه تکون بخور تاواقعا روشنش کنم
ا.ت:غلط کردم نکن
یونگی:دیگه خسته شدم
ته:کوک بیا عقب باید شروع کنید
کوک اومد عقب و دستگاه روشن شد که جیغام شروع شد
ا.ت: نکن..... درد داره.......ولم کنید
........آیییییی .........
دیگه از توانم این درد داشت خارج میشد که دیگه تحمل نکردم و جیغ های پر از دردم شروع شد
کوک و ته و یونگی هم با پوزخند نگاهم می کردن
که ..........
۵۰.۹k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.