عشق زهر آلود (p2)
عشق زهر آلود (p2)
دختر با برخورده نوره خورشید به چشمای بادومیش پلک هاشو از هم فاصله داد و با دستاش چشماش رو ماساژ داد تا به نوری که تموم اتاق رو فرا گرفته بود عادت کنه … بعد خیلی آروم از روی تخت بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت … با آبی ولرم صورتشو شست و برای خوشبو شدن دهانش مسواک زد و از سرویس خارج شد … به سمت آشپز خونه رفت و مشغول حاضر کردنه صبحانه شد … با حس دستای گرم و مردانه ای که دورش حلقه شده بود به خودش اومد
_ چقد زود پاشدی فرشته
+ اوه ساعت ۹ عه کجاش زوده ؟
_ ولی من میخاستم بیشتر بغلت کنم
+ یا مینهویا میخایی قلبم از سینم بزنه بیرون ؟
_ چرا ؟ مگه چیکار کردم ؟
+ هیچی فقط انقد دلبری نکن
_ چشم بانو « خنده»
+ آفرین پسره خوب «خنده »
« پرش زمانی به بعد از خوردنه صبحانه»
_ خب بانو من باید برم سر کار
+ اوهوم باشه .. مواظب خودت باش
_ چشم همچنین شما بانو لی
+ «خنده» چشم مستر لی
پسر دختر رو تو آغوشش گرفت و بوسه ای روی موهای نرم و خرمایی دختر کاشت
_ خدافظ بیبی
+ خدافظ
بعد از رفتن پسر دختر مشغول تمیز کاری خونه شد .. تا برگشتن پسر خودش رو سرگرم میکرد تا زمان زود بگذره … دخترک واقعن عاشقه پسر بود انقد دوسش داشت که حاضر بود تموم زندگیشو برای پسر بده .. حتی جونشو … دختر مطمئن بود که این پسر با بقیه آدمای زندگیش فرق داره چون چه وقتی حالش خوب بود و چه بد پسر کنارش بود .. ولی این فقط اطمینانه دختر به پسر بود معلوم نیست حقیقت هم همین باشه …
دختر با برخورده نوره خورشید به چشمای بادومیش پلک هاشو از هم فاصله داد و با دستاش چشماش رو ماساژ داد تا به نوری که تموم اتاق رو فرا گرفته بود عادت کنه … بعد خیلی آروم از روی تخت بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت … با آبی ولرم صورتشو شست و برای خوشبو شدن دهانش مسواک زد و از سرویس خارج شد … به سمت آشپز خونه رفت و مشغول حاضر کردنه صبحانه شد … با حس دستای گرم و مردانه ای که دورش حلقه شده بود به خودش اومد
_ چقد زود پاشدی فرشته
+ اوه ساعت ۹ عه کجاش زوده ؟
_ ولی من میخاستم بیشتر بغلت کنم
+ یا مینهویا میخایی قلبم از سینم بزنه بیرون ؟
_ چرا ؟ مگه چیکار کردم ؟
+ هیچی فقط انقد دلبری نکن
_ چشم بانو « خنده»
+ آفرین پسره خوب «خنده »
« پرش زمانی به بعد از خوردنه صبحانه»
_ خب بانو من باید برم سر کار
+ اوهوم باشه .. مواظب خودت باش
_ چشم همچنین شما بانو لی
+ «خنده» چشم مستر لی
پسر دختر رو تو آغوشش گرفت و بوسه ای روی موهای نرم و خرمایی دختر کاشت
_ خدافظ بیبی
+ خدافظ
بعد از رفتن پسر دختر مشغول تمیز کاری خونه شد .. تا برگشتن پسر خودش رو سرگرم میکرد تا زمان زود بگذره … دخترک واقعن عاشقه پسر بود انقد دوسش داشت که حاضر بود تموم زندگیشو برای پسر بده .. حتی جونشو … دختر مطمئن بود که این پسر با بقیه آدمای زندگیش فرق داره چون چه وقتی حالش خوب بود و چه بد پسر کنارش بود .. ولی این فقط اطمینانه دختر به پسر بود معلوم نیست حقیقت هم همین باشه …
۴.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.