وقتی دکتر بود و تو خدمتکارش
پارت: 18
دقیقا همون مرده داره میاد سمتش..
_اون همون مرده که میومد
توی سالن و بدجوری نگا
میکرد ارع همونه(ترس)
ا.ت فرار کرد و مرد هم غیب شد
یه پفسی کشید و به سمت
خونه پارک رفت تا گوشیشو
که فراموش کرده بود
برداره کلید رو داشت در رو
باز کرد و
یک نگاهی بهش کرد
_باز که اینجایی..؟
+گوشیمو میخوام بردارم
_لازم نکرده برو از خونم
+اما
_گفتم برو دیگع نمیخوام ببینمت
+باش(ناراحت)
از خونه رفت و با اعصابیت
و ناراحتی قدم میزد و تو
فکر بود و اصلا هواسش به
دور و ورش نبود که چه اتفاقی
قراره بیوفته که ناگهان یکی
از پشت گرفتش
و جلو دهنش گرفت اما ناله
هاش بی فایده بود با انگار
یه چیزی مانند
الکل قوی بیهوش شد و نفهمید
قراره کجا بره
که یهو چشمش رو باز کرد
و بوی سوختی میومد
چشماش تار بود و هرچی پلک میزد بینایشش نمیومد
دستا و پاهاش بسته شده بودن به
یک صندلی چوبی
کف زمین انگار قدیمی بود و
یجایی مثل انبار بود
با نگاهیی تار که دید داره یکی
سمتش میاد ترسید و جلو چشمش
رو گرفت..
همون مرده که اسمش
کاترین بود( علامت&)
&کوچولو ازم میترسی..
دقیقا همون مرده داره میاد سمتش..
_اون همون مرده که میومد
توی سالن و بدجوری نگا
میکرد ارع همونه(ترس)
ا.ت فرار کرد و مرد هم غیب شد
یه پفسی کشید و به سمت
خونه پارک رفت تا گوشیشو
که فراموش کرده بود
برداره کلید رو داشت در رو
باز کرد و
یک نگاهی بهش کرد
_باز که اینجایی..؟
+گوشیمو میخوام بردارم
_لازم نکرده برو از خونم
+اما
_گفتم برو دیگع نمیخوام ببینمت
+باش(ناراحت)
از خونه رفت و با اعصابیت
و ناراحتی قدم میزد و تو
فکر بود و اصلا هواسش به
دور و ورش نبود که چه اتفاقی
قراره بیوفته که ناگهان یکی
از پشت گرفتش
و جلو دهنش گرفت اما ناله
هاش بی فایده بود با انگار
یه چیزی مانند
الکل قوی بیهوش شد و نفهمید
قراره کجا بره
که یهو چشمش رو باز کرد
و بوی سوختی میومد
چشماش تار بود و هرچی پلک میزد بینایشش نمیومد
دستا و پاهاش بسته شده بودن به
یک صندلی چوبی
کف زمین انگار قدیمی بود و
یجایی مثل انبار بود
با نگاهیی تار که دید داره یکی
سمتش میاد ترسید و جلو چشمش
رو گرفت..
همون مرده که اسمش
کاترین بود( علامت&)
&کوچولو ازم میترسی..
۹.۰k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.