فیک جونگ کوک پارت ۲
پارت 2
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
طهورا : من که همیشه پایه بودم و هستم و خواهم بود🥳🤩
لونا : مرسی از دوتاتون براتون جبران میکنم😍
ا/ت : خواهش😘ولی میدونی من هنوز باور نکردم😅 چون باید کارای پرواز و اینجور چیزا رو انجام بدیم و واقعا غیر ممکنه🥲
لونا: مکه این همه آدم میرن و میان غیر ممکنه براشون؟! ا/ت من قول میدم همه ی کار ها رو انجام بدم فقط یه چیز از شما میخوام موافقت🥲😘
ا/ت : میدونی الان که دارم فک میکنم،،،، خانواده م هم اجازه نمیدن😓
لونا : وایی نه نگو که نمیتونی بیای🥺
طهورا : بله من اینجا هستم که مثل فرشته نجات کمکتون کنم😁بابای منو که میشناسید چرب زبونه🧐 و یجوری صحبت میکنه به آدم ناخداگاه اوکی رو میده😉 پس راضی کردن پدر ا/ت با پدر من😜
لونا : وایی اگر راضی شدددددد 🥺🥺 همه تون رو میبرم شهر بازی😍
نویسنده : ببخشید مزاحم میشم😃 اما دختره ۱۹/۲۰ ساله میره شهر بازی😂 ادامه دارد🤣
طهورا : اوو منو وسوسه کردی😅
ا/ت : میدونید که پدرم اجازه بده مادرم مخالفت سنگینی میکنه😔
لونا : مامانت با من دیگه مشکلی نداری؟
ا/ت : راستش...
نویسنده: آخه ا/ت مفتی میخواد ببرت پیش عشقات اونوقت تو برا خودت دلیل میاری که نری😑
لونا : یه کلمه دیگه به زبون بیاری با زبون آویزونت میکنم😠🤬😅
طهورا : پس بریم واسه ی حمله به خانواده ها😋😋
نویسنده : الان پیش خودتون میگید چرا من این 😋 ایموجی رو گذاشتم جوابش: چون مرض دارم😅
بله همه ی این اتفاق ها داخل دانشگاه افتاد حالا شب شده و همه رفتن خونه هاشون طبق قراری که گذاشتن لونا و طهورا با خانواده هاشون میرن خونه ا/ت :
ادامه دارد......
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
طهورا : من که همیشه پایه بودم و هستم و خواهم بود🥳🤩
لونا : مرسی از دوتاتون براتون جبران میکنم😍
ا/ت : خواهش😘ولی میدونی من هنوز باور نکردم😅 چون باید کارای پرواز و اینجور چیزا رو انجام بدیم و واقعا غیر ممکنه🥲
لونا: مکه این همه آدم میرن و میان غیر ممکنه براشون؟! ا/ت من قول میدم همه ی کار ها رو انجام بدم فقط یه چیز از شما میخوام موافقت🥲😘
ا/ت : میدونی الان که دارم فک میکنم،،،، خانواده م هم اجازه نمیدن😓
لونا : وایی نه نگو که نمیتونی بیای🥺
طهورا : بله من اینجا هستم که مثل فرشته نجات کمکتون کنم😁بابای منو که میشناسید چرب زبونه🧐 و یجوری صحبت میکنه به آدم ناخداگاه اوکی رو میده😉 پس راضی کردن پدر ا/ت با پدر من😜
لونا : وایی اگر راضی شدددددد 🥺🥺 همه تون رو میبرم شهر بازی😍
نویسنده : ببخشید مزاحم میشم😃 اما دختره ۱۹/۲۰ ساله میره شهر بازی😂 ادامه دارد🤣
طهورا : اوو منو وسوسه کردی😅
ا/ت : میدونید که پدرم اجازه بده مادرم مخالفت سنگینی میکنه😔
لونا : مامانت با من دیگه مشکلی نداری؟
ا/ت : راستش...
نویسنده: آخه ا/ت مفتی میخواد ببرت پیش عشقات اونوقت تو برا خودت دلیل میاری که نری😑
لونا : یه کلمه دیگه به زبون بیاری با زبون آویزونت میکنم😠🤬😅
طهورا : پس بریم واسه ی حمله به خانواده ها😋😋
نویسنده : الان پیش خودتون میگید چرا من این 😋 ایموجی رو گذاشتم جوابش: چون مرض دارم😅
بله همه ی این اتفاق ها داخل دانشگاه افتاد حالا شب شده و همه رفتن خونه هاشون طبق قراری که گذاشتن لونا و طهورا با خانواده هاشون میرن خونه ا/ت :
ادامه دارد......
۲۹.۴k
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.