فیک معشوقه ی زیبای من ( 9 Part )
" یک هفته بعد "
یک هفته از موندنم اینجا میگذره و تا الان فقط با هلن تونستم حرف بزنم. نمیدونم ولی کسی انگار دوست نداره با من ارتباط برقرار کنه.
هلن بعضی وقتا میگه که " ببخشید زیاد حرف زدم "
نمیدونم بهش چجوری بگم ولی از گوش دادن به حرفاش لذت میبرم. امیدوارم متوجه بشه.
...
توی حیاط روی سبزه ها نشسته بودم.
بوی خیلی خوبی توی هوا بخاطر گل ها پخش شده بود.
ریه م رو از اون هوا پر کردم و لبخندی زدم.
هلن از دور داشت به من نزدیک میشد و نفس نفس میزد..
هلن: اینجایی؟
اما: آره. خوبی هلن؟
هلن: خب عزیزم همه جا رو گشتم تا پیدات کنم.
اما: بشین و یکم استراحت کن.
هلن: وقت نداریم. برای خانوم لوسی میخواد مهمون بیاد.
اما: ولی امروز که سه شنبه نیست.
هلن: من از چیزی خبر ندارم ولی جزو مهمون های ویژه خانومه.
اما: وقت برای اینکه برم دوش بگیرم هست؟ میدونی 2 روزه نرفتم حموم. میخواستم الان برم.
هلن: آره ولی سریع بیا. خانوم لوسی هرلحظه ممکنه برگرده خونه.
اما: باشه
سریع رفتم سمت اتاقم و لباس هایی که میخواستم بپوشم رو انتخاب کردم. راستش انتخاب که نکردم. فقط همون لباس رو برای پوشیدن داشتم.
...
یه دوش بیست دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون.
آخیش والا الان آدم احساس زنده بودن میکنه.
رفتم بیرون پیش هلن ایستادم و غذا درست کردنش رو نگاه میکردم.
هلن: به موقع اومدی.
اما: همه چیز خوب پیش میره؟
هلن: آره
اما: ظرفا نشسته مونده؟ وایسا برم بشورمشون.
هلن: ولی این وظیفه تو نیست. وظیفه..
اما: به هرحال ممکنه سرش شلوغ باشه.
***
لایک 💋🦕
.
.
.
.
.
.
میخونی و لایک نمیکنی؟
چه گستاخ..
یک هفته از موندنم اینجا میگذره و تا الان فقط با هلن تونستم حرف بزنم. نمیدونم ولی کسی انگار دوست نداره با من ارتباط برقرار کنه.
هلن بعضی وقتا میگه که " ببخشید زیاد حرف زدم "
نمیدونم بهش چجوری بگم ولی از گوش دادن به حرفاش لذت میبرم. امیدوارم متوجه بشه.
...
توی حیاط روی سبزه ها نشسته بودم.
بوی خیلی خوبی توی هوا بخاطر گل ها پخش شده بود.
ریه م رو از اون هوا پر کردم و لبخندی زدم.
هلن از دور داشت به من نزدیک میشد و نفس نفس میزد..
هلن: اینجایی؟
اما: آره. خوبی هلن؟
هلن: خب عزیزم همه جا رو گشتم تا پیدات کنم.
اما: بشین و یکم استراحت کن.
هلن: وقت نداریم. برای خانوم لوسی میخواد مهمون بیاد.
اما: ولی امروز که سه شنبه نیست.
هلن: من از چیزی خبر ندارم ولی جزو مهمون های ویژه خانومه.
اما: وقت برای اینکه برم دوش بگیرم هست؟ میدونی 2 روزه نرفتم حموم. میخواستم الان برم.
هلن: آره ولی سریع بیا. خانوم لوسی هرلحظه ممکنه برگرده خونه.
اما: باشه
سریع رفتم سمت اتاقم و لباس هایی که میخواستم بپوشم رو انتخاب کردم. راستش انتخاب که نکردم. فقط همون لباس رو برای پوشیدن داشتم.
...
یه دوش بیست دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون.
آخیش والا الان آدم احساس زنده بودن میکنه.
رفتم بیرون پیش هلن ایستادم و غذا درست کردنش رو نگاه میکردم.
هلن: به موقع اومدی.
اما: همه چیز خوب پیش میره؟
هلن: آره
اما: ظرفا نشسته مونده؟ وایسا برم بشورمشون.
هلن: ولی این وظیفه تو نیست. وظیفه..
اما: به هرحال ممکنه سرش شلوغ باشه.
***
لایک 💋🦕
.
.
.
.
.
.
میخونی و لایک نمیکنی؟
چه گستاخ..
۳۹.۷k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.