دختر مافیا پارت ۴۲
دو یون:عالیه
-----------------------(ویو سامانتا)----------------------‐------
بعد از رفتن دنیل و دو یون،شیون خیلی ناراحت بود
_چته؟؟
شیون:من هیچوقت نمی تونم بدستش بیارم
_معلوم بود
زد به بازوم
شیون:هی،حداقل دلداریم بده
_باشه باشه،خب عیبی نداره!می تونی بهترش رو پیدا کنی
شیون:تو واقعا توی صحبت کردن و دلداری دادن افتضاحی!
منم یه چشم غُره بهش رفتم
شیون:کارات چطور پیش میره؟
_خیلی خوب،شدم رئیس
شیون با چشم های درشت شده به من نگاه کرد
شیون:چییی؟؟کشتیش؟؟
منم سریع جلوی دهنش رو گرفتم
_آروم باش!اگه کسی صدات رو بشنوه چی؟؟
اونم دست منو از جلوی دهنش برداشت
شیون:باشه باشه ببخشید
_از دست این حواس پرتی تو!
شیون:بیا یه کاری کنیم
و لبخند شیطنت آمیزی زد
_چی؟
شیون:نظرت درباره بازی چیه؟
_بازی؟
شیون:اوه،خودت رو به اون راه نزن!خوب میدونم که میدونی منظورم چیه
_آره فهمیدم،فقط
نزاشت ادامه حرفم رو بزنم
شیون:اعضا مافیا
ذهنم رو خوند
_بنظرم حقشونه که یکم بازی کنن!
•
•
•
•
همه توی اتاق من(اتاق رجینالد)جمع شدن و شیون بغل صندلی من وایستاده بود
_همه رو امروز جمع کردم تا باهم،یه بازی انجام بدیم!
وسط صحبتم یکم مکث کردم تا ترسناک تر جلوه بده
_درواقعه این بازی خیلی توی مافیا ماه خونین معروفه!
و لبخند دندون نمایی زدم
انگار ترسیده بودن
_قبل از انجامش،بهتره که شکنجه گر مخصوص مافیا ماه خونین برامون این بازی رو توضیح بدن
و شیون رو نشون دادم
شیون:درسته،این بازی خیلی توی مافیای من معروفه!بازی سختی هم نیست،اسمش بازی مرگه!
_____________________________________________
گومن دیر پارت دادم
شرایط نوشتن نداشتم
بخاطر همین هم کم شد.
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
-----------------------(ویو سامانتا)----------------------‐------
بعد از رفتن دنیل و دو یون،شیون خیلی ناراحت بود
_چته؟؟
شیون:من هیچوقت نمی تونم بدستش بیارم
_معلوم بود
زد به بازوم
شیون:هی،حداقل دلداریم بده
_باشه باشه،خب عیبی نداره!می تونی بهترش رو پیدا کنی
شیون:تو واقعا توی صحبت کردن و دلداری دادن افتضاحی!
منم یه چشم غُره بهش رفتم
شیون:کارات چطور پیش میره؟
_خیلی خوب،شدم رئیس
شیون با چشم های درشت شده به من نگاه کرد
شیون:چییی؟؟کشتیش؟؟
منم سریع جلوی دهنش رو گرفتم
_آروم باش!اگه کسی صدات رو بشنوه چی؟؟
اونم دست منو از جلوی دهنش برداشت
شیون:باشه باشه ببخشید
_از دست این حواس پرتی تو!
شیون:بیا یه کاری کنیم
و لبخند شیطنت آمیزی زد
_چی؟
شیون:نظرت درباره بازی چیه؟
_بازی؟
شیون:اوه،خودت رو به اون راه نزن!خوب میدونم که میدونی منظورم چیه
_آره فهمیدم،فقط
نزاشت ادامه حرفم رو بزنم
شیون:اعضا مافیا
ذهنم رو خوند
_بنظرم حقشونه که یکم بازی کنن!
•
•
•
•
همه توی اتاق من(اتاق رجینالد)جمع شدن و شیون بغل صندلی من وایستاده بود
_همه رو امروز جمع کردم تا باهم،یه بازی انجام بدیم!
وسط صحبتم یکم مکث کردم تا ترسناک تر جلوه بده
_درواقعه این بازی خیلی توی مافیا ماه خونین معروفه!
و لبخند دندون نمایی زدم
انگار ترسیده بودن
_قبل از انجامش،بهتره که شکنجه گر مخصوص مافیا ماه خونین برامون این بازی رو توضیح بدن
و شیون رو نشون دادم
شیون:درسته،این بازی خیلی توی مافیای من معروفه!بازی سختی هم نیست،اسمش بازی مرگه!
_____________________________________________
گومن دیر پارت دادم
شرایط نوشتن نداشتم
بخاطر همین هم کم شد.
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
۲.۲k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.