p⁹
_مکس میره
جونگکوک«خب خب خببب..وقته توضیحه..
_نینا که یکم دلش خنک شد که شاید بتونه دل کوک رو بدست بیاره،شروع کرد به حرف زدن..
نینا«خب ببین..
_ولی دست یونا مانع حرف زدنش شد..
هم نینا و هم کوک با تعجب داشتن به یونا نگاه میکردن که برگشت گف«من اول میگم!
جونگکوک«خب..؟
یونا«ببین..میخام رک باشم کوکی..من واقعا عاشقتم..اما نینا روت کراش داشت..پس منم بهت گفتم بیا قرار بزاریم تا ترو از چنگش در بیارم،بعدش اون بهت اعتراف کرد ولی برگشت من و دید و منو از پشت بودم پرت کرد پایین..
نینا«خب وقتشه دست بکار شم..ببین عصیصم تو خودت دوست پسر داشتی! نکنه یادت رفته که یبار هم باهاش خابیدی؟ همون موقع ها من برگشتم گفتم روی جونگکوک کراشم ولی تو گفتی که نه بابا این پسره کوک چی داره که همه روش کراشن..تازه خیلیم زشته!(عمت زشته:/)
عاره دیگه بعدش اینطوری شد که از حرس من باهاش ریختی روهم،درحالی که همچنان دوست پسر داشتی!
جونگکوک«یونا،نینا راست میگه..؟
یونا«نه عشقم امکان نداره..من عاشقتم!
جونگکوک«نینا مدرک میخام..
نینا«خیله خب..
جونگکوک«خب خب خببب..وقته توضیحه..
_نینا که یکم دلش خنک شد که شاید بتونه دل کوک رو بدست بیاره،شروع کرد به حرف زدن..
نینا«خب ببین..
_ولی دست یونا مانع حرف زدنش شد..
هم نینا و هم کوک با تعجب داشتن به یونا نگاه میکردن که برگشت گف«من اول میگم!
جونگکوک«خب..؟
یونا«ببین..میخام رک باشم کوکی..من واقعا عاشقتم..اما نینا روت کراش داشت..پس منم بهت گفتم بیا قرار بزاریم تا ترو از چنگش در بیارم،بعدش اون بهت اعتراف کرد ولی برگشت من و دید و منو از پشت بودم پرت کرد پایین..
نینا«خب وقتشه دست بکار شم..ببین عصیصم تو خودت دوست پسر داشتی! نکنه یادت رفته که یبار هم باهاش خابیدی؟ همون موقع ها من برگشتم گفتم روی جونگکوک کراشم ولی تو گفتی که نه بابا این پسره کوک چی داره که همه روش کراشن..تازه خیلیم زشته!(عمت زشته:/)
عاره دیگه بعدش اینطوری شد که از حرس من باهاش ریختی روهم،درحالی که همچنان دوست پسر داشتی!
جونگکوک«یونا،نینا راست میگه..؟
یونا«نه عشقم امکان نداره..من عاشقتم!
جونگکوک«نینا مدرک میخام..
نینا«خیله خب..
۲۹.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.