وقتی که یکی از ...
وقتی که یکی از ...
#استری_کیدز #سناریو
#درخواستی
چان : حوصله ات به شدت سر رفته بود با دیدن هودیه تو تن چان پوزخند شیطونی زدی از روی تخت پاشدی چان نگاهش روی گوشی بود داشت با پسرا چت میکرد حس کرد که از پیشش رفتی درحالی که نگاهش روی گوشیش بود ازت سوال پرسید
÷کجا؟
برگشتی و بهش نگاه کردی
=لباس برمیدارم..
سخت مشغول تایپ کردن بود در حین حال جوابتو داد
÷اها
وقتی مطمئن شدی که حواسش به تو نیست در کمد را باز کردی و یکی از هودی های اورسایزشو برداشتی بدون توجه بهش بلوزت را بالا کشیدی و کامل از تنت جدا کردی چان اصلا اصلا حواسش به تو نبود و همین باعث میشد بیشتر از قبل شیطونی کنی
وقتی هودیش را پوشیدی تا زانو هات میامد، درحالی که نگاهت روی زانو هات بود متعجب سوال پرسیدی
=چرا این انقد بلنده؟
چانی با شنیدن صدات نگاهشو از گوشی گرفت و به تو داد با دیدن هودیش که تن تو بود لبخندی زد
÷عزیزم؟
با شنیدن صداش زود سرتو بالا آوردی و به چهره خندونش نگاه کردی که ادامه داد
÷بهت میاد
با گفتن این حرف اخمی کردی
= هی..همین؟
÷چیز دیگه ایم باید میگفتم؟(متعجب)
خودتو لوس کردی ، صداتو بچگونه کردی و جوابشو دادی
=هوممم..اصلا بهم توجه نمیکنی(اخم کیوت)
چند قدم بهش نزدیک شدی که پوزخندی زد بلند شد ،چون ازت قد بلند بود مجبور شدی سرتو بالا هدایت کنی و به چشمای شیطونش نگاه کنی
÷خب پس..*دستاشو زیر باسنت گذاشت و یهو بلندت کرد برای اینکه نیوفتی زود از گردنش حالا نیازی نبود سرتو بالا نگاه کنی * بیبیِ من دلش توجه میخواد؟
توعم متقابل پوزخندی زدی
=هومممم
بدون هیچ مکالمه ای چان لباشو روی لبات قفل کرد و...( به ما چه که چیکار کردن🌷)
"محتوای گروه چت اسکیز در حالی که تو داشتی جون میدادی"
لینو: هی این پیرمرد کجا رفت؟🗿💩
سونگمین: حتما باز رفته دوش بگیره
جیسونگ: شایدم ات رو داره بفاک میده؟😌🍑
هیونجین؛ چان هیونگ .. خوب داری میبوسیش نه؟😻
فلیکس: چانااااااااااااااااااااااااااااااا
چانگبین: * رو پیام فلیکس ریپ میزنه* ارام باش ای یتیم به صدات اسیب میزنی
لینو: جونگینا چرا میخونی و جواب نمیدی
جونگین: نمیخوام قاطی بحث کثیف و شرم اورتون بشم😒
این داستان ادامه دارد....
لینو: سرت را روی سینش گذاشته بودی دوتاتونم داشتید به سریال نگاه میکردین با دیدن هودی ابی رنگش لبخندی زدی سرتو از سینه لینو فاصله دادی و به صورتش نگاه کردی اروم حرفی زدی
=من میرم اتاق الان میام
نگاهش روی تلوزیون جوابت را داد
÷ باشه
از بغلش اومدی بیرون و به سمت اتاق خوابتون قدم برداشتی وقتی واردش شدی بلافاصله تابی که پوشیده بودی را دراوردی ، به سمت کمد سفیدی که روبه روی تختتون قرار داشت رفتی درش را باز کردی و به لباس های لینو که طرف دیگه ای بودن نگاه کردی یکی یکی بهشون نگاه میکردی
=کدومو بپوشم؟
با دیدن هودی مشکی رنگش که برای ولنتاین براش گرفته بودی زود برداشتیش باشوق لب زدی
=بهترینشو پیدا کردم!
بعد از پوشیدنش سنگینی احساس کردی خیلی برات سنگین بود همینطور خیلیم بلند بود
به خودت از اینه قدی نگاهی کردی با دیدن وضعت خنده ای کردی
مبایلت که روی تخت بود را برداشتی زاوییه ای که میخواستی را تنظیم کردی بعد شروع به عکس گرفتن از خودت کردی
داشتی از خودت عکس میگرفتی که در اتاق باز شد با دیدن لینو توی چهارچوب تعجبی کردی
=چیزی شده؟
لینو با دیدنت لبخندی زد
÷ میخواستم بگم شام حاضره
لبخند کیوتی زدی و جوابش را دادی
=باشه..یکمم عکس بگیرم میام
نیم نگاهی از سرتا پات کرد
÷اون * با انگشتش به هودیش اشاره کرد* احیانا مال من نیست؟
=مال توعه خیلی بهم میاد نه؟
÷ ات وقتی به لاک هات دست میزنم کم مونده بزنی بکشیم بعد الان خودت داری هودیامو میپوشی؟
لحن اعتراض مدلی گفت که خندیدی
÷به چی میخندی من جدیم
=مرد جدی..*خنده*..راست میگی ولی خب..بعدا اجازه میدم بهشون دست بزنی
لینو پوزخندی زد تکیشو چهارچوب گرفت و نزدیکت شد
÷شاید..بتونم یجور دیگه دست بزنم؟!(پوزخند)
از حرفش چیزی نفهمیدی و با لحن تعجب مانندی حرف زدی
= منظورت چیه؟
با به حرکت تورو هل داد به تخت و روت خیمه زد
سرشو فرو برد به گردن سفیدت و نفسای گرمشو تو گردنت رها میکرد
÷الان..میفهمی ینی چی!
( داشتین زن و شوهری عبادت میکردین👌💨
#استری_کیدز #سناریو
#درخواستی
چان : حوصله ات به شدت سر رفته بود با دیدن هودیه تو تن چان پوزخند شیطونی زدی از روی تخت پاشدی چان نگاهش روی گوشی بود داشت با پسرا چت میکرد حس کرد که از پیشش رفتی درحالی که نگاهش روی گوشیش بود ازت سوال پرسید
÷کجا؟
برگشتی و بهش نگاه کردی
=لباس برمیدارم..
سخت مشغول تایپ کردن بود در حین حال جوابتو داد
÷اها
وقتی مطمئن شدی که حواسش به تو نیست در کمد را باز کردی و یکی از هودی های اورسایزشو برداشتی بدون توجه بهش بلوزت را بالا کشیدی و کامل از تنت جدا کردی چان اصلا اصلا حواسش به تو نبود و همین باعث میشد بیشتر از قبل شیطونی کنی
وقتی هودیش را پوشیدی تا زانو هات میامد، درحالی که نگاهت روی زانو هات بود متعجب سوال پرسیدی
=چرا این انقد بلنده؟
چانی با شنیدن صدات نگاهشو از گوشی گرفت و به تو داد با دیدن هودیش که تن تو بود لبخندی زد
÷عزیزم؟
با شنیدن صداش زود سرتو بالا آوردی و به چهره خندونش نگاه کردی که ادامه داد
÷بهت میاد
با گفتن این حرف اخمی کردی
= هی..همین؟
÷چیز دیگه ایم باید میگفتم؟(متعجب)
خودتو لوس کردی ، صداتو بچگونه کردی و جوابشو دادی
=هوممم..اصلا بهم توجه نمیکنی(اخم کیوت)
چند قدم بهش نزدیک شدی که پوزخندی زد بلند شد ،چون ازت قد بلند بود مجبور شدی سرتو بالا هدایت کنی و به چشمای شیطونش نگاه کنی
÷خب پس..*دستاشو زیر باسنت گذاشت و یهو بلندت کرد برای اینکه نیوفتی زود از گردنش حالا نیازی نبود سرتو بالا نگاه کنی * بیبیِ من دلش توجه میخواد؟
توعم متقابل پوزخندی زدی
=هومممم
بدون هیچ مکالمه ای چان لباشو روی لبات قفل کرد و...( به ما چه که چیکار کردن🌷)
"محتوای گروه چت اسکیز در حالی که تو داشتی جون میدادی"
لینو: هی این پیرمرد کجا رفت؟🗿💩
سونگمین: حتما باز رفته دوش بگیره
جیسونگ: شایدم ات رو داره بفاک میده؟😌🍑
هیونجین؛ چان هیونگ .. خوب داری میبوسیش نه؟😻
فلیکس: چانااااااااااااااااااااااااااااااا
چانگبین: * رو پیام فلیکس ریپ میزنه* ارام باش ای یتیم به صدات اسیب میزنی
لینو: جونگینا چرا میخونی و جواب نمیدی
جونگین: نمیخوام قاطی بحث کثیف و شرم اورتون بشم😒
این داستان ادامه دارد....
لینو: سرت را روی سینش گذاشته بودی دوتاتونم داشتید به سریال نگاه میکردین با دیدن هودی ابی رنگش لبخندی زدی سرتو از سینه لینو فاصله دادی و به صورتش نگاه کردی اروم حرفی زدی
=من میرم اتاق الان میام
نگاهش روی تلوزیون جوابت را داد
÷ باشه
از بغلش اومدی بیرون و به سمت اتاق خوابتون قدم برداشتی وقتی واردش شدی بلافاصله تابی که پوشیده بودی را دراوردی ، به سمت کمد سفیدی که روبه روی تختتون قرار داشت رفتی درش را باز کردی و به لباس های لینو که طرف دیگه ای بودن نگاه کردی یکی یکی بهشون نگاه میکردی
=کدومو بپوشم؟
با دیدن هودی مشکی رنگش که برای ولنتاین براش گرفته بودی زود برداشتیش باشوق لب زدی
=بهترینشو پیدا کردم!
بعد از پوشیدنش سنگینی احساس کردی خیلی برات سنگین بود همینطور خیلیم بلند بود
به خودت از اینه قدی نگاهی کردی با دیدن وضعت خنده ای کردی
مبایلت که روی تخت بود را برداشتی زاوییه ای که میخواستی را تنظیم کردی بعد شروع به عکس گرفتن از خودت کردی
داشتی از خودت عکس میگرفتی که در اتاق باز شد با دیدن لینو توی چهارچوب تعجبی کردی
=چیزی شده؟
لینو با دیدنت لبخندی زد
÷ میخواستم بگم شام حاضره
لبخند کیوتی زدی و جوابش را دادی
=باشه..یکمم عکس بگیرم میام
نیم نگاهی از سرتا پات کرد
÷اون * با انگشتش به هودیش اشاره کرد* احیانا مال من نیست؟
=مال توعه خیلی بهم میاد نه؟
÷ ات وقتی به لاک هات دست میزنم کم مونده بزنی بکشیم بعد الان خودت داری هودیامو میپوشی؟
لحن اعتراض مدلی گفت که خندیدی
÷به چی میخندی من جدیم
=مرد جدی..*خنده*..راست میگی ولی خب..بعدا اجازه میدم بهشون دست بزنی
لینو پوزخندی زد تکیشو چهارچوب گرفت و نزدیکت شد
÷شاید..بتونم یجور دیگه دست بزنم؟!(پوزخند)
از حرفش چیزی نفهمیدی و با لحن تعجب مانندی حرف زدی
= منظورت چیه؟
با به حرکت تورو هل داد به تخت و روت خیمه زد
سرشو فرو برد به گردن سفیدت و نفسای گرمشو تو گردنت رها میکرد
÷الان..میفهمی ینی چی!
( داشتین زن و شوهری عبادت میکردین👌💨
۳۱.۴k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.