قسمتی ازرمان سرد شده:
داشتم باهاش حرف میزدم
داشت بهم تعریف میکرد که ازاون بالا زمین چه شکلیه
بهم میگفت که چقد قشنگه
میگفت اونجا خیلی هواسرده
داشت میگفت اون بالا همچی مثل همه
آدما،خونه ها پولدار و فقیربودن کسی معلوم نیس
معلوم نیس کی خوشحاله یا ناراحت
معلوم نیس بدترین نمره دبیرستان آدما چیبوده
منم داشتم گوش میدادم
اینو که گفت مکثی کرد و ادامه داد
اما قیافه کسی معلوم نیس
رنگ لباسشون
استایل روزانشون
واین همچیو یک نواخت میکنه
وقشنگی دنیارو ازش میگیره این تفاوت هاست که دنیا رو قشنگ میکنه؛
بعد ازاینکه حرفش تموم شد چند دقیقه ای بهش فکرکردم
اون راست میگفت تفاوت ها آدم قشنگ میکنن ولی همین تفاوت ها باعث قضاوتمون میشه..
برگشتم سمش
چشاشو بسته بود اول فکرکردم خوابه
ام وقتی دستاش گرفتم سرد شده بود
خیلی سرد؛وقتی سعی کردم نبضش و حس کنم
جز خون های یخ زده از جنس انسانیت چیزی حس نکردم...
قبول اینکه اینقد زود تموم کرد سخت بود
تا فرداصب منتظر موندم
فکرمیکردم بیدار میشه
ودوباره بهم میگه صبح بخیر
اما اون سرد شده بود
سرد،سرد؛
داشت بهم تعریف میکرد که ازاون بالا زمین چه شکلیه
بهم میگفت که چقد قشنگه
میگفت اونجا خیلی هواسرده
داشت میگفت اون بالا همچی مثل همه
آدما،خونه ها پولدار و فقیربودن کسی معلوم نیس
معلوم نیس کی خوشحاله یا ناراحت
معلوم نیس بدترین نمره دبیرستان آدما چیبوده
منم داشتم گوش میدادم
اینو که گفت مکثی کرد و ادامه داد
اما قیافه کسی معلوم نیس
رنگ لباسشون
استایل روزانشون
واین همچیو یک نواخت میکنه
وقشنگی دنیارو ازش میگیره این تفاوت هاست که دنیا رو قشنگ میکنه؛
بعد ازاینکه حرفش تموم شد چند دقیقه ای بهش فکرکردم
اون راست میگفت تفاوت ها آدم قشنگ میکنن ولی همین تفاوت ها باعث قضاوتمون میشه..
برگشتم سمش
چشاشو بسته بود اول فکرکردم خوابه
ام وقتی دستاش گرفتم سرد شده بود
خیلی سرد؛وقتی سعی کردم نبضش و حس کنم
جز خون های یخ زده از جنس انسانیت چیزی حس نکردم...
قبول اینکه اینقد زود تموم کرد سخت بود
تا فرداصب منتظر موندم
فکرمیکردم بیدار میشه
ودوباره بهم میگه صبح بخیر
اما اون سرد شده بود
سرد،سرد؛
۲.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.