دختری از جنس جاسوس(پارت50)
بکی و انیا:چی؟شما که گفته بودین فقط میتونین تبدیل بعثه پلنگ و ببر بشین پس گرگ این وسط چی میگه
لوکا و دامیان:براتون توضیح میدیم
(تو ماشین)
دامیان:ببینید خب من و لوکا نسبت اجداد حساب کنیم فامیلیم
لوکا:پس قدرتامون باهم ترکیب شده و اینطور شده که من الان میتونم به هر حیوونی تبدیل بشم ولی فقط سفید
دامیان:منم به هر حیوونی ولی فقط سیاه
دامیان:بکی میخوای خوشحالت کنم
بکی:اره
دامیان:چند روز پیش از مامانم سوال کردم که چرا قدرتای من و دمتریوس انقدر متفاوت گفت دمتریوس به خانواده ی پدریم رفته خانواده ی پدری من هر کدومشون سه سال از زندگیشون یه قدرت ماورا طبیعی به دست میارن ولی توی خانواده ی مادریم چند نسل یه بار این قدرت ن به یکی میرسه ینی مامانم این قدرت رو نداره ولی شاید بچه هام داشته باشن
انیا:بچه کجا بود؟
دامیان:اینده او گفتم
انیا:اها
دامیان:بچه ها داداشم تا یه هفته ی دیگه قدرت داره میخوام حسابی بخاطر کارایی که الان باهام کرده بهش کرم بریزم
مگی:مامانت تو انتخاب تسم خیلی هنرمنده
دامیان:چرا؟
مگی:اخه اسمت رو گذاشته شیطان
دامیان:خنک داشتم میگفتم داداشم بیشتر اوقات تو موقع ترس خون اشام میشه برای همین توی افتاب سنگ میشه
دنیل:که چه
دامیان:پس من یه نقشه دارم من داداشم رو میارم جلوی نور افتاب بعد بهش میگم یه لحظه وایسه بعد مگی از پشتش تلپورت نیکنه و میترسونتش و به یه جای دیگه تلپورت میشه بعد هم داداشم از ترس خون اشام میشه و با نور خورشید سنگ میشه
انیا:تا ابد
دامیان:نه چون در واقع ادمه یه ساعته تهش
انیا:اها
لوکا:بنظرم داداشته نکن
دامیان:اینا بخاطر کارایی که تا الان باهام کرده
اونا این کار رو انجام دادن بعد کنار دمتریوس یه سلفی دسته جمعی گرفتن
ساعت سه صبه بقیش فردا
لوکا و دامیان:براتون توضیح میدیم
(تو ماشین)
دامیان:ببینید خب من و لوکا نسبت اجداد حساب کنیم فامیلیم
لوکا:پس قدرتامون باهم ترکیب شده و اینطور شده که من الان میتونم به هر حیوونی تبدیل بشم ولی فقط سفید
دامیان:منم به هر حیوونی ولی فقط سیاه
دامیان:بکی میخوای خوشحالت کنم
بکی:اره
دامیان:چند روز پیش از مامانم سوال کردم که چرا قدرتای من و دمتریوس انقدر متفاوت گفت دمتریوس به خانواده ی پدریم رفته خانواده ی پدری من هر کدومشون سه سال از زندگیشون یه قدرت ماورا طبیعی به دست میارن ولی توی خانواده ی مادریم چند نسل یه بار این قدرت ن به یکی میرسه ینی مامانم این قدرت رو نداره ولی شاید بچه هام داشته باشن
انیا:بچه کجا بود؟
دامیان:اینده او گفتم
انیا:اها
دامیان:بچه ها داداشم تا یه هفته ی دیگه قدرت داره میخوام حسابی بخاطر کارایی که الان باهام کرده بهش کرم بریزم
مگی:مامانت تو انتخاب تسم خیلی هنرمنده
دامیان:چرا؟
مگی:اخه اسمت رو گذاشته شیطان
دامیان:خنک داشتم میگفتم داداشم بیشتر اوقات تو موقع ترس خون اشام میشه برای همین توی افتاب سنگ میشه
دنیل:که چه
دامیان:پس من یه نقشه دارم من داداشم رو میارم جلوی نور افتاب بعد بهش میگم یه لحظه وایسه بعد مگی از پشتش تلپورت نیکنه و میترسونتش و به یه جای دیگه تلپورت میشه بعد هم داداشم از ترس خون اشام میشه و با نور خورشید سنگ میشه
انیا:تا ابد
دامیان:نه چون در واقع ادمه یه ساعته تهش
انیا:اها
لوکا:بنظرم داداشته نکن
دامیان:اینا بخاطر کارایی که تا الان باهام کرده
اونا این کار رو انجام دادن بعد کنار دمتریوس یه سلفی دسته جمعی گرفتن
ساعت سه صبه بقیش فردا
۳.۲k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.