فیک مرگ آروم p8
P8
رسیدن ،نامی از ماشین پیاده شد نامی روبه ا/ت.
نامی: پیاده شو
ا/ت:(پیاده شد و به سمت عمارت حرکت کردن)
خدمتکار:به سالن اصلی برید اونجا منتظرتون هستند.
(به سالن اصلی رسیدن .پدرو مادر نامجون رو مبل نشسته بودن نا می با رسیدن به سالن سلام میکنه رو رو مبل بقلی میشینه ا/ت ادایی احترام میکنه که نامی محکم دستش رو میگیره و به سمت خودش میکشه جوری که ا/ت می افته روی نامجون)
ا/ت:(بالحن آروم )چیکار میکنی؟
نامی:تو داری چیکار میکنی؟
ا/ت:دارم احترام میزارم
نامی:لازم نکرده
ا/ت:چرا؟ ادب حکم میکن..ه
نامی:فقط کاری که بهت میگم بکن
ا/ت:باشه
پدر نامجون:نمیخاید تمومش کنید؟
(ا/ت از روی نامی بلند شد )
ا/ت: (با لبخند) ببخشید
نامی :خب اینم نامزدم حرف دیگه ای ام هست؟
مادر نامجون:یااا نامجونا ما اصلا این دخترو نمیشناسیم اصلا از کدوم خانواده است
نامجون:نیاز نیست شما بشناسیدش خانوادش هم کره نیستن و هیچ اطلاعاتی درموردش نمیتونید پیدا کنید که روش عیب و ایراد بزارید . اگه حرفی نیست ما دیگه میریم
پدر نامی:ما از کجا بدونیم واقعا نامزدته ممکنه یکی از خدمتکارای خونت که باهش میخابی باشه
ا/ت:(با عصبانیت و چشای گرد شده) یااااا اوپا تو شب با خدمتکارات میخابییی؟
نامی: من همچین کاری نمیکنم(نگاه عصبانی به پدرش)
ا/ت:واقعا؟
نامی:(نامجون با لبخند و صورت کیوت لپ ا/ت رو میکشه) واقعا همچین کاری نکردم بیبی
ا/ت:لبخند رضایت
پدر نامی:آما اون اینکارو میکنه
ا/ت:(با حالت غر زدن) یااا آبوجی اون نمیتونه شبا هم پیش من هم هم پیش کس دیگه اون اینکارو نمیکنه تمومش کنیدددد
مادر نامی:شما باهم میخابیدددد؟(تعجبی هنگ کرده)
ا/ت:(به نشانه خجالت سرشو انداخت پایین و لبشو گاز گرفت توی ذهنش ریدم به همچی)
نامجون:مادر ما خیلی وقته باهمیم پس طبیعیه شاید چند وقت دیگه خبر بچه دار شدنمون بهتون برسه
ا/ت:(چنگولی از نامجون گرفت و با خنده و خجالت زدگی گفت)یاا اوپا خجالت بکش تمومش کن
۱۵ تا لایک و ۱۵ تا فالوور
رسیدن ،نامی از ماشین پیاده شد نامی روبه ا/ت.
نامی: پیاده شو
ا/ت:(پیاده شد و به سمت عمارت حرکت کردن)
خدمتکار:به سالن اصلی برید اونجا منتظرتون هستند.
(به سالن اصلی رسیدن .پدرو مادر نامجون رو مبل نشسته بودن نا می با رسیدن به سالن سلام میکنه رو رو مبل بقلی میشینه ا/ت ادایی احترام میکنه که نامی محکم دستش رو میگیره و به سمت خودش میکشه جوری که ا/ت می افته روی نامجون)
ا/ت:(بالحن آروم )چیکار میکنی؟
نامی:تو داری چیکار میکنی؟
ا/ت:دارم احترام میزارم
نامی:لازم نکرده
ا/ت:چرا؟ ادب حکم میکن..ه
نامی:فقط کاری که بهت میگم بکن
ا/ت:باشه
پدر نامجون:نمیخاید تمومش کنید؟
(ا/ت از روی نامی بلند شد )
ا/ت: (با لبخند) ببخشید
نامی :خب اینم نامزدم حرف دیگه ای ام هست؟
مادر نامجون:یااا نامجونا ما اصلا این دخترو نمیشناسیم اصلا از کدوم خانواده است
نامجون:نیاز نیست شما بشناسیدش خانوادش هم کره نیستن و هیچ اطلاعاتی درموردش نمیتونید پیدا کنید که روش عیب و ایراد بزارید . اگه حرفی نیست ما دیگه میریم
پدر نامی:ما از کجا بدونیم واقعا نامزدته ممکنه یکی از خدمتکارای خونت که باهش میخابی باشه
ا/ت:(با عصبانیت و چشای گرد شده) یااااا اوپا تو شب با خدمتکارات میخابییی؟
نامی: من همچین کاری نمیکنم(نگاه عصبانی به پدرش)
ا/ت:واقعا؟
نامی:(نامجون با لبخند و صورت کیوت لپ ا/ت رو میکشه) واقعا همچین کاری نکردم بیبی
ا/ت:لبخند رضایت
پدر نامی:آما اون اینکارو میکنه
ا/ت:(با حالت غر زدن) یااا آبوجی اون نمیتونه شبا هم پیش من هم هم پیش کس دیگه اون اینکارو نمیکنه تمومش کنیدددد
مادر نامی:شما باهم میخابیدددد؟(تعجبی هنگ کرده)
ا/ت:(به نشانه خجالت سرشو انداخت پایین و لبشو گاز گرفت توی ذهنش ریدم به همچی)
نامجون:مادر ما خیلی وقته باهمیم پس طبیعیه شاید چند وقت دیگه خبر بچه دار شدنمون بهتون برسه
ا/ت:(چنگولی از نامجون گرفت و با خنده و خجالت زدگی گفت)یاا اوپا خجالت بکش تمومش کن
۱۵ تا لایک و ۱۵ تا فالوور
۱۲.۰k
۱۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.