☆ Black? ☆
☆ Black? ☆
[ p ۸ ]
گوشی توی دستت خشک شده بود ، بدنت رو به ندرت حس میکردی .
و انگار جونگکوک متوجه این قضیه شده بود
کوک : ا/ت ؟ خوبی؟
جوابی ندادی ، بهتره بگم جوابی نداشتی که بدی . فقط ۵ کلمه رو به زبون آوردی
ا/ت : میشه ماشین رو نگه داری؟
اونم آروم ماشین رو کنار خیابون نگه داشت ، با آخرین توانت از ماشین پیاده شدی و لنگ لنگان به سمت پیاده رو رفتی ، ولی انگار، انگار پاهات بی حس شده بود، انگار یکی قطعشون کرده باشه .
چهار زانو روی زمین نشستی ، دیگه نمیتونستی این بغض لعنتی رو نگه داری و اشکات شروع به جاری شدن کردن ، بهتره بگم هق هق گریه میکردی .
حالا جونگکوک جلوت زانو زده بود و میگفت
کوک : خوبی ؟ ، چیشده ؟ ، چرا گریه میکنی؟
با هق هق جواب دادی
ا/ت : اون ، بر ، گشته [هق هق]
و خودتو توی بغلش انداختی و ادامه دادی
ا/ت : بابام ، اون ، دنبال ، منه [هق هق]
جونگکوک هم تورو بغل کرد و زمزمه کرد
کوک : چطوری برگشته ؟ چرا برگشته ؟
ا/ت : میخواد انتقام بگیره
کوک : من نمیزارم باشه؟ من اینجام
آروم خودتو از بغلش بیرون کشیدی ، حالا آروم تر شده بودی ، اشکات رو پاک کردی و گفتی
ا/ت : ببخشید ، من نمیخواستم بغلت کنم
کوک : اشکالی نداره پاشو بریم
ا/ت : ممنون
توی راه هیچ صحبتی بینتون رد و بدل نشد ، تو کنار پنجره نشسته بودی و زانو هاتو بغل گرفته بودی و آروم اشک میریختی ، چون راه طولانی بود کم کم خوابت برد .
رسیده بودید و تو هنوز خواب بودی ، در همون حالت جوری که اشکات روی صورتت خشک شده بودن .
جونگکوک بهت زل زده بود و آروم اشکای خشک شده ات رو با انگشتش کنار زد و زمزمه کرد
کوک : چرا انقدر زیبایی؟
ادامه دارد ...
شرط پارت بعد
20:« لایک ❤️
[ p ۸ ]
گوشی توی دستت خشک شده بود ، بدنت رو به ندرت حس میکردی .
و انگار جونگکوک متوجه این قضیه شده بود
کوک : ا/ت ؟ خوبی؟
جوابی ندادی ، بهتره بگم جوابی نداشتی که بدی . فقط ۵ کلمه رو به زبون آوردی
ا/ت : میشه ماشین رو نگه داری؟
اونم آروم ماشین رو کنار خیابون نگه داشت ، با آخرین توانت از ماشین پیاده شدی و لنگ لنگان به سمت پیاده رو رفتی ، ولی انگار، انگار پاهات بی حس شده بود، انگار یکی قطعشون کرده باشه .
چهار زانو روی زمین نشستی ، دیگه نمیتونستی این بغض لعنتی رو نگه داری و اشکات شروع به جاری شدن کردن ، بهتره بگم هق هق گریه میکردی .
حالا جونگکوک جلوت زانو زده بود و میگفت
کوک : خوبی ؟ ، چیشده ؟ ، چرا گریه میکنی؟
با هق هق جواب دادی
ا/ت : اون ، بر ، گشته [هق هق]
و خودتو توی بغلش انداختی و ادامه دادی
ا/ت : بابام ، اون ، دنبال ، منه [هق هق]
جونگکوک هم تورو بغل کرد و زمزمه کرد
کوک : چطوری برگشته ؟ چرا برگشته ؟
ا/ت : میخواد انتقام بگیره
کوک : من نمیزارم باشه؟ من اینجام
آروم خودتو از بغلش بیرون کشیدی ، حالا آروم تر شده بودی ، اشکات رو پاک کردی و گفتی
ا/ت : ببخشید ، من نمیخواستم بغلت کنم
کوک : اشکالی نداره پاشو بریم
ا/ت : ممنون
توی راه هیچ صحبتی بینتون رد و بدل نشد ، تو کنار پنجره نشسته بودی و زانو هاتو بغل گرفته بودی و آروم اشک میریختی ، چون راه طولانی بود کم کم خوابت برد .
رسیده بودید و تو هنوز خواب بودی ، در همون حالت جوری که اشکات روی صورتت خشک شده بودن .
جونگکوک بهت زل زده بود و آروم اشکای خشک شده ات رو با انگشتش کنار زد و زمزمه کرد
کوک : چرا انقدر زیبایی؟
ادامه دارد ...
شرط پارت بعد
20:« لایک ❤️
۲۳.۲k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.