عاشق پسر عموم شدم پارت 39
+(از کافه بیرون اومدیم رفتیم خونه جان که بلیط گرفت بلیط برای امشب بود دیگه چیزی اینجا نداشتم و تصمیمم قطعی بود برا رفتن .....
تو فرود گاه بودیم گفتم برا آخرین بار به کوک پیام بدم با گوشی جان نوشتم بعد سیم کارت رو شکوندم و سوار هوا پیما شدیم )
_(همه جارو گشتم نبود دیگه شب شده بود لعنتی من چیکار کردم همون موقع یه پیام از یه شماره ناشناس برام اومد ماشینم کنار زدم تا پیام رو بخونم
[سلام جونگکوک خوش گذشت دیشب خیلی خوب داشتی حال میکردی در حالی که من از درد بدنم گریه میکردم تو عشق و حال میکردی باید بهت بگم ازت متنفرم در حدی که نمیتونی تصور کنی تو کاری کردی که دیگه به عشق باوری نداشته باشم تو دلیل تمام حال بدیامی ازت متنفرم من دارم از اینجا میرم لطفاً راحتم بزار و الان که تو داری این پیام رو میخونی من توی هواپیمام و اینکه من به کسی چیزی نگفتم خودت گند کاری که کردی رو برا بقیه تعریف کن.....]
_(تموم مدت که داشتم پیام رو میخوندم با هر کلمه ش قلبم آتیش میگرفت و اشکهام تموم نمیدادن که درست بخونمش اون ازم متنفر بود ولی من دیونشم )
_پرنسس تو خیلی بی رحمی حتی نزاشتی توضیح بدم من دوست دارم (گریه و داد)
_خیلی بی رحمی ا.تتتتتتتت خیلییییییی(دادم گریه شدید)
..........................(پرش زمانی دو ماه بعد)...........................
+(الان دو ماهه که اومدم آمریکا جان بهم کمک کرد و توی شرکتش بهم کار داد و من هم براشون طراحی لباس میکردم که البته طرح هام خیلی معروف شده بودن و خیلی از سر کت ها بهم پیشنهاد های بالایی می دادن ولی نمیخواستم که کمک های که جان طی این مدت بهم کردو فراموش کنم البته جان هم منو طراح ارشد شرکتشون کرد و حقوق خوبی میگرفتم چند بار به جان گفتم که میخوام برا خودم خونه بگیرم اما با اسرار نمیزاشت و میگفت که تنها زندگی می کنه و دوس نداره پس خونه شو خونه خودم بدونم منم دیگه چیزی نگفتم
البته چند روزی هست که زیاد حالم خوب نیست و سر گیجه دارم و حالت تهوع
امروز چندمه هدایه من امروز 25 مه و الان دو ماهه که پر*یود نشدم دیگه دارم میترسم شاید مریضی چیزی شده باشم رفتم سمت اتاق جان و در زدم)
+اجازه هست رییس (لبخند)
٪البته ا.ت بیا (لبخند) مگه بهت نگفتم همون جان صدام کن (اخم ساختگی)
+عاعا ولی من دوست دارم تو محل کارم رسمی صحبت کنم
٪هر طور راحتی(خنده) خوب مشکلی پیش اومده؟؟
+نه راستش ازت یه مرخصی چند ساعتی میخوام
٪چرا مشکلی پیش اومده
+راستش میخوام برم دکتر
٪(با نگرانی از صندلی بلند شد و سمت ا.ت رفت) مریض شدی جایت درد میکنه
+نه فقط یه مشکل زمانی
٪صب کن منم میام باهم بریم
+نه رییس خودم میرم می.....
٪نیخواد منم میام پس حرف نباشه
+اوکی ....بیا
(با جان سوار ماشین شدیم و رفتیم دکتر که بعد چند تا آزمایش و معاینه گفت
اینم تولد نامی HPD نامی جونم😗🎊🎉🥳
تو فرود گاه بودیم گفتم برا آخرین بار به کوک پیام بدم با گوشی جان نوشتم بعد سیم کارت رو شکوندم و سوار هوا پیما شدیم )
_(همه جارو گشتم نبود دیگه شب شده بود لعنتی من چیکار کردم همون موقع یه پیام از یه شماره ناشناس برام اومد ماشینم کنار زدم تا پیام رو بخونم
[سلام جونگکوک خوش گذشت دیشب خیلی خوب داشتی حال میکردی در حالی که من از درد بدنم گریه میکردم تو عشق و حال میکردی باید بهت بگم ازت متنفرم در حدی که نمیتونی تصور کنی تو کاری کردی که دیگه به عشق باوری نداشته باشم تو دلیل تمام حال بدیامی ازت متنفرم من دارم از اینجا میرم لطفاً راحتم بزار و الان که تو داری این پیام رو میخونی من توی هواپیمام و اینکه من به کسی چیزی نگفتم خودت گند کاری که کردی رو برا بقیه تعریف کن.....]
_(تموم مدت که داشتم پیام رو میخوندم با هر کلمه ش قلبم آتیش میگرفت و اشکهام تموم نمیدادن که درست بخونمش اون ازم متنفر بود ولی من دیونشم )
_پرنسس تو خیلی بی رحمی حتی نزاشتی توضیح بدم من دوست دارم (گریه و داد)
_خیلی بی رحمی ا.تتتتتتتت خیلییییییی(دادم گریه شدید)
..........................(پرش زمانی دو ماه بعد)...........................
+(الان دو ماهه که اومدم آمریکا جان بهم کمک کرد و توی شرکتش بهم کار داد و من هم براشون طراحی لباس میکردم که البته طرح هام خیلی معروف شده بودن و خیلی از سر کت ها بهم پیشنهاد های بالایی می دادن ولی نمیخواستم که کمک های که جان طی این مدت بهم کردو فراموش کنم البته جان هم منو طراح ارشد شرکتشون کرد و حقوق خوبی میگرفتم چند بار به جان گفتم که میخوام برا خودم خونه بگیرم اما با اسرار نمیزاشت و میگفت که تنها زندگی می کنه و دوس نداره پس خونه شو خونه خودم بدونم منم دیگه چیزی نگفتم
البته چند روزی هست که زیاد حالم خوب نیست و سر گیجه دارم و حالت تهوع
امروز چندمه هدایه من امروز 25 مه و الان دو ماهه که پر*یود نشدم دیگه دارم میترسم شاید مریضی چیزی شده باشم رفتم سمت اتاق جان و در زدم)
+اجازه هست رییس (لبخند)
٪البته ا.ت بیا (لبخند) مگه بهت نگفتم همون جان صدام کن (اخم ساختگی)
+عاعا ولی من دوست دارم تو محل کارم رسمی صحبت کنم
٪هر طور راحتی(خنده) خوب مشکلی پیش اومده؟؟
+نه راستش ازت یه مرخصی چند ساعتی میخوام
٪چرا مشکلی پیش اومده
+راستش میخوام برم دکتر
٪(با نگرانی از صندلی بلند شد و سمت ا.ت رفت) مریض شدی جایت درد میکنه
+نه فقط یه مشکل زمانی
٪صب کن منم میام باهم بریم
+نه رییس خودم میرم می.....
٪نیخواد منم میام پس حرف نباشه
+اوکی ....بیا
(با جان سوار ماشین شدیم و رفتیم دکتر که بعد چند تا آزمایش و معاینه گفت
اینم تولد نامی HPD نامی جونم😗🎊🎉🥳
۶۷.۸k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.