(توی بار)
(توی بار)
داشتم دنبال هانا میگشتم که
دیدم خودش اومد پیشم
هانا: های چطوری دختر چقدر دیر کردی
ا.ت: دیر کردی رو ولش دختر نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود ( پرید بغلش)
هانا : وایی منم خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا.ت : بریم که خوش بگذرونیم
هانا:بریم
یه ساعت گذشته بود و هانا کاملا مست بود دختره بی جنبه تو که میدونی اینطوری میشه
نخور خوب همین طوری داشتم با خودم حرف میزدم که یهو در باز شد و یه پسر خیلی جذاب اومد داخل (ژووون چشش تهیونگو گرفت 😅)
همین طوری که داشتم نگاهش میکردم دیدم که نگاهشو از اون طرف گرفت و داد به من منم سریع نگاهمو ازش گرفتم واییی ولی چقدر جذاب بود
.
.
.
تقریباً دو ساعت اینجا بودیم که یهو دیدم هانا خوابیده دختره پرو خوابید من الان چطوری اینو جمع کنم دختر پرووو
بلندش کردمو بردمش و رسوندمش
رفتم خونه دیدم همه بیدارن
ا.ت:چیه چه خبره چرا هنوز نخوابیدین
م ا.ت: امم چیزه .. ا.ت قرار که ......وایی من نمیتونم بگم
پ ا.ت:قرار خواستگار برات بیاد اونم فردا شب
ا.ت: وااا من که هنوز یارو رو ندیدم اصلا اون منو دیده
پ ا.ت : نه اونم تورو نمیشناسه راستشو بخوای بابای پسره مافیاست پسرشم مافیاست مثل اینکه یکی از دوستاش که فالوورت بوده بهش نشون داده و اونم خواسته تا تو عروسش بشی
.
.
.
دوتا شرت برای پارت بعد ۵تالایک۵تا کامنت
داشتم دنبال هانا میگشتم که
دیدم خودش اومد پیشم
هانا: های چطوری دختر چقدر دیر کردی
ا.ت: دیر کردی رو ولش دختر نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود ( پرید بغلش)
هانا : وایی منم خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا.ت : بریم که خوش بگذرونیم
هانا:بریم
یه ساعت گذشته بود و هانا کاملا مست بود دختره بی جنبه تو که میدونی اینطوری میشه
نخور خوب همین طوری داشتم با خودم حرف میزدم که یهو در باز شد و یه پسر خیلی جذاب اومد داخل (ژووون چشش تهیونگو گرفت 😅)
همین طوری که داشتم نگاهش میکردم دیدم که نگاهشو از اون طرف گرفت و داد به من منم سریع نگاهمو ازش گرفتم واییی ولی چقدر جذاب بود
.
.
.
تقریباً دو ساعت اینجا بودیم که یهو دیدم هانا خوابیده دختره پرو خوابید من الان چطوری اینو جمع کنم دختر پرووو
بلندش کردمو بردمش و رسوندمش
رفتم خونه دیدم همه بیدارن
ا.ت:چیه چه خبره چرا هنوز نخوابیدین
م ا.ت: امم چیزه .. ا.ت قرار که ......وایی من نمیتونم بگم
پ ا.ت:قرار خواستگار برات بیاد اونم فردا شب
ا.ت: وااا من که هنوز یارو رو ندیدم اصلا اون منو دیده
پ ا.ت : نه اونم تورو نمیشناسه راستشو بخوای بابای پسره مافیاست پسرشم مافیاست مثل اینکه یکی از دوستاش که فالوورت بوده بهش نشون داده و اونم خواسته تا تو عروسش بشی
.
.
.
دوتا شرت برای پارت بعد ۵تالایک۵تا کامنت
۲.۶k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.