وقتی توی مراسم...[p3اخر]
وقتی توی مراسم...[p3اخر]
_عوضی..
بارمن با دیدنشون کلافه شد..یهویی چاقو از دستش پایین افتاد که منیجر و فلیکس زود اثیرش کردن..
لینو نگران به سمتت اومد که روی زانو هات افتاده بودی و به دیوار سفید رنگ تکیه داده بودی..
نگران بهت داشت نگاه میکرد
_ا/ت حالت خوبه؟!
نمیتونستی جوابی بدی..تو شوک بزرگی رفته بودی.. دستشو گذاشت زیر فکت و سرتو بالا گرفت
یکمی قلوت قرمز و خونی شده بود..کمکت کرد تا بلند بشی..
اون شب قرار بود..یک خوب و عالی ای داشته باشی اما .. با وجود اون استاکر هم حال تو خراب شد و همینطور مهمونی ای که فلیکس برگزار کرده بود
این مهمونی یک بهونه اعتراف لینو برای تو بود..کسی که خیلی خیلی دوستت داشت..اما نتونست .. نتونست بازم حسشو باهات درمیون بزاره.. حسی که سالها و سالها بهت داشت..اما کی میدونه..شاید یک روزی تونست بهت اعتراف کنه اونم بدون کمک هیچ دوست و انسانی..
_عوضی..
بارمن با دیدنشون کلافه شد..یهویی چاقو از دستش پایین افتاد که منیجر و فلیکس زود اثیرش کردن..
لینو نگران به سمتت اومد که روی زانو هات افتاده بودی و به دیوار سفید رنگ تکیه داده بودی..
نگران بهت داشت نگاه میکرد
_ا/ت حالت خوبه؟!
نمیتونستی جوابی بدی..تو شوک بزرگی رفته بودی.. دستشو گذاشت زیر فکت و سرتو بالا گرفت
یکمی قلوت قرمز و خونی شده بود..کمکت کرد تا بلند بشی..
اون شب قرار بود..یک خوب و عالی ای داشته باشی اما .. با وجود اون استاکر هم حال تو خراب شد و همینطور مهمونی ای که فلیکس برگزار کرده بود
این مهمونی یک بهونه اعتراف لینو برای تو بود..کسی که خیلی خیلی دوستت داشت..اما نتونست .. نتونست بازم حسشو باهات درمیون بزاره.. حسی که سالها و سالها بهت داشت..اما کی میدونه..شاید یک روزی تونست بهت اعتراف کنه اونم بدون کمک هیچ دوست و انسانی..
۸.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.