چهار پارتی نامجون p³
ا.ت گلدون رو روی میز گذاشت و به ساعت نگاهی کرد: ساعت ۳:۳۰ عه؟ برم حاضر شممم!!
ا.ت بعد از چند دقیقه ای از اتاقش خارج شد و جلوی آینه ایستاد: لباسام.... خوبن؟ اره ..... اوکیه.....
ا.ت تی شرت سفید رنگ اُور سایز با شلوار مشکی براقی به تن داشت و موهاش رو باز دورش ریخته بود
ا.ت خودش رو تو آینه برانداز کرد و خودش رو پسندید: تا.... خونه نامجون ۳۰ دقیقه راهه.... یکم دیر میرسم .... حیح.. با اینکه میدونم نامجون از بی نظمی متنفره!
ا.ت همراه گلدون و گوشیش از خونه خارج شد و بعد از سوار شدن به تاکسی پیامی برای نامجون فرستاد: های نامیی! خوبی؟ نامجون شی.... من یکم دیر میرسم! .... ۴:۱۵ اونجام... بایی!
بعد از گذشت ۲۰ دقیقه تاکسی نزدیک خونه نامجون ایستاد و بعد از گرفتن کرایه محل رو ترک کرد
ا.ت چند قدمی حرکت کرد و بعد زنگ رو فشرد....
بعد از باز شدن در ، ا.ت به سمت در ورودی ساختمون رفت که صدای خنده های شیشه پاک کنی جین شنیده شد!
کمی بعد از شنیده شدن صدای خنده های جین در اصلی باز شد و ا.ت با نامجونی که دامن بلند و لباس آستین حلقه ای مشکی پوشیده بود مواجه شد!
ا.ت گلدون رو به دست چپش داد و دست راستش رو جلوی لبش گرفت: نامی!؟ اینا چیه تو پوشیدی؟
نامجون دست ا.ت رو گرفت و به داخل خونه کشید: دست گل جین هیونگ عزیزتهه!!
ا.ت نگاهش رو به جین که روی مبل نشسته و ریلکس پاش رو روی پاش انداخته داد و با حالت سوالی پرسید: جین هیونگ؟؟ آخه چرا؟
صدای خنده های جین تو فضای خونه پیچید ...
جین بعد از تموم شدن خنده طولانیش جواب داد: آخه خیلی بهش میاد!!! مگه نه ا.ت؟؟؟
ا.ت به سمت جین رفت و از روی مبل بلندش کرد: برو بیرون هیونگ.......برووووو
جین به سمت ا.ت برگشت و دست به کمر ایستاد: هعیییی مگه آدم با برادرش اینجوری حرف میزنه؟؟؟
ا.ت یقه لباس بافت کِرِم رنگ جین رو گرفت و کمی کشید: برادر آدم انقدر رو مخ خواهرش نمیره
حالا هم برو هیونگگگ
ا.ع جین رو از خونه بیرون کرد و جلوی در به حرفش ادامه داد: اوپا.... روز تولدش حالشو نگیر لطفا!!!
ا.ت بعد از چند دقیقه ای از اتاقش خارج شد و جلوی آینه ایستاد: لباسام.... خوبن؟ اره ..... اوکیه.....
ا.ت تی شرت سفید رنگ اُور سایز با شلوار مشکی براقی به تن داشت و موهاش رو باز دورش ریخته بود
ا.ت خودش رو تو آینه برانداز کرد و خودش رو پسندید: تا.... خونه نامجون ۳۰ دقیقه راهه.... یکم دیر میرسم .... حیح.. با اینکه میدونم نامجون از بی نظمی متنفره!
ا.ت همراه گلدون و گوشیش از خونه خارج شد و بعد از سوار شدن به تاکسی پیامی برای نامجون فرستاد: های نامیی! خوبی؟ نامجون شی.... من یکم دیر میرسم! .... ۴:۱۵ اونجام... بایی!
بعد از گذشت ۲۰ دقیقه تاکسی نزدیک خونه نامجون ایستاد و بعد از گرفتن کرایه محل رو ترک کرد
ا.ت چند قدمی حرکت کرد و بعد زنگ رو فشرد....
بعد از باز شدن در ، ا.ت به سمت در ورودی ساختمون رفت که صدای خنده های شیشه پاک کنی جین شنیده شد!
کمی بعد از شنیده شدن صدای خنده های جین در اصلی باز شد و ا.ت با نامجونی که دامن بلند و لباس آستین حلقه ای مشکی پوشیده بود مواجه شد!
ا.ت گلدون رو به دست چپش داد و دست راستش رو جلوی لبش گرفت: نامی!؟ اینا چیه تو پوشیدی؟
نامجون دست ا.ت رو گرفت و به داخل خونه کشید: دست گل جین هیونگ عزیزتهه!!
ا.ت نگاهش رو به جین که روی مبل نشسته و ریلکس پاش رو روی پاش انداخته داد و با حالت سوالی پرسید: جین هیونگ؟؟ آخه چرا؟
صدای خنده های جین تو فضای خونه پیچید ...
جین بعد از تموم شدن خنده طولانیش جواب داد: آخه خیلی بهش میاد!!! مگه نه ا.ت؟؟؟
ا.ت به سمت جین رفت و از روی مبل بلندش کرد: برو بیرون هیونگ.......برووووو
جین به سمت ا.ت برگشت و دست به کمر ایستاد: هعیییی مگه آدم با برادرش اینجوری حرف میزنه؟؟؟
ا.ت یقه لباس بافت کِرِم رنگ جین رو گرفت و کمی کشید: برادر آدم انقدر رو مخ خواهرش نمیره
حالا هم برو هیونگگگ
ا.ع جین رو از خونه بیرون کرد و جلوی در به حرفش ادامه داد: اوپا.... روز تولدش حالشو نگیر لطفا!!!
۱۰.۸k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.