ویو تهیونگ
ویو تهیونگ
من شروع به حرف زدن کردم مقداری صدام رو بردم بالا و گفتم من سهل هاست که با برادر ا/ت رفیقمه راستش ما یه مدت باهم رابطه داشتیم ولی پدرش واسع اینکه فکر میکرد هنوز بچه نگذاشت باهم باشیم
(زمانی که تهیونگ با ا/ت رابطه داشت ۲۴ سالش بود د ا/ت ۲۲ سالش)
اما پدرش قول ازدواجش رو به من داده پس بی خودی تلاش نکن
( رل دوست ا/ت خیلی بلده لاو ترکوندن ازینا تازه یه میکروفون تو لباس رل دوستش هست صدا تهیونگ رو ضبط میکنه)
دوست پسر ا/ت میگه چرت نگو ا/ت همه چیو برام درباره رابطش با تو گفته و خوب میدونم که چقدر راحت ولش کردی پدرش هم میخواد بدش به یه مرد آمریکایی همسن بابا بزرگ من و تو که پولدار تر بشه
تهیونگ گف من اون دختر رو ول نکردم تا لحظه آخر براش گریه کردم تو نمیدونی قراره چه دردی بکشه اگه میدونستی اینجا نبودی
(تهیونگ فکر میکنه دوست پسرم رل آبجیم نمیدونه من گرگینم ولی من بهش گفتم که شوکه نشه )
پسره بدجور نگام کرد و گفت آخه جهش یافتن و گرگینه شدن دیگه درد داره
چشمام گرد شد و برق میزد
تو دلم گفتم من اگه از خاله نمیپرسیدم نمیفهمیدم گرگینه هست بعد اومده تمام زندگیش رو واسه این تعریف کرده؟!
خیلی سرد گفتم به هر حال من اون رو مال خودم میکنم خودم کمکش میکنم که گرگینه بشه و خودم باهاش ازدواج میکنم پس دورش رو خط بکش
پسره هم گفت یه عکس یادگاری بگیریم من از همون اول حدس زدم آرمی باشه بعدم گفت به پسرا سلام برسون منم هیچی نگفتم
نشستم تو ماشینم که بیام ا/ت رو دیدم که اومده بود و یه دختر دیگه دختر دوست پسر ا/ت رو بغل کرد و ا/ت هم میگفت گل کاشتی
میدونستم کاسه اس زیر نیم کاسه هست پس به ا/ت زنگ زدم گفتم راستی خواستم ببینم واقعا ا/ت یا پسره دو تا دختر دیگه رو تور کرده زنگیدم ولی جواب نداد گوشی اون دختر شبیه ا/ت هم زنگ نخورد
پایان ویو تهیونگ
ویو ا/ت
گل کشتی پسر (با خنده)
+عه یون چونگ گوشی کو چرا گوشی تو دستمه؟
_ تو ماشین بابا
+سکته کردم بابام گفته گم بشه دیگه برات نمیخرم
_چرا انقدر دست و پا چوبی هستی آخه دختر ۸ تا گوشی تو یک سال نوبره والا
+به من چه خو ایششش
پرش زمانی به یک هفته بعد ، خونه ی ا/ت اینا ۲ ظهر
ویو ا/ت
خونه با خاله تنها بودم هوا گرم بود لباسما رو در آوردم فقط لباس زیر تنم بود نشستم رو تخت و پتو رو کشیدم روم گوشیم دستم بود عکس تهیونگ رو بزرگ کردم و باهاش حرف زدم یهو صدا در خونه اومد گفتم یا ددی هست یا داداش اونا نمیان تو اتاق من پس لباس ها رو عوض نکردم یهو دیدم صدای تهیونگ اومد خواستم لباس بپوش که دیز بود پس رفتم زیر پتو اون خیلی آروم در زد یادم رفت گوشیم رو بردارم همونجوری با عکس تهیونگ روشن موند تهیونگ بازم در زد تق تق(مثلا صدای دره😂)
چیزی نگفتم اونم یواش لای در رو باز کرد و...
من شروع به حرف زدن کردم مقداری صدام رو بردم بالا و گفتم من سهل هاست که با برادر ا/ت رفیقمه راستش ما یه مدت باهم رابطه داشتیم ولی پدرش واسع اینکه فکر میکرد هنوز بچه نگذاشت باهم باشیم
(زمانی که تهیونگ با ا/ت رابطه داشت ۲۴ سالش بود د ا/ت ۲۲ سالش)
اما پدرش قول ازدواجش رو به من داده پس بی خودی تلاش نکن
( رل دوست ا/ت خیلی بلده لاو ترکوندن ازینا تازه یه میکروفون تو لباس رل دوستش هست صدا تهیونگ رو ضبط میکنه)
دوست پسر ا/ت میگه چرت نگو ا/ت همه چیو برام درباره رابطش با تو گفته و خوب میدونم که چقدر راحت ولش کردی پدرش هم میخواد بدش به یه مرد آمریکایی همسن بابا بزرگ من و تو که پولدار تر بشه
تهیونگ گف من اون دختر رو ول نکردم تا لحظه آخر براش گریه کردم تو نمیدونی قراره چه دردی بکشه اگه میدونستی اینجا نبودی
(تهیونگ فکر میکنه دوست پسرم رل آبجیم نمیدونه من گرگینم ولی من بهش گفتم که شوکه نشه )
پسره بدجور نگام کرد و گفت آخه جهش یافتن و گرگینه شدن دیگه درد داره
چشمام گرد شد و برق میزد
تو دلم گفتم من اگه از خاله نمیپرسیدم نمیفهمیدم گرگینه هست بعد اومده تمام زندگیش رو واسه این تعریف کرده؟!
خیلی سرد گفتم به هر حال من اون رو مال خودم میکنم خودم کمکش میکنم که گرگینه بشه و خودم باهاش ازدواج میکنم پس دورش رو خط بکش
پسره هم گفت یه عکس یادگاری بگیریم من از همون اول حدس زدم آرمی باشه بعدم گفت به پسرا سلام برسون منم هیچی نگفتم
نشستم تو ماشینم که بیام ا/ت رو دیدم که اومده بود و یه دختر دیگه دختر دوست پسر ا/ت رو بغل کرد و ا/ت هم میگفت گل کاشتی
میدونستم کاسه اس زیر نیم کاسه هست پس به ا/ت زنگ زدم گفتم راستی خواستم ببینم واقعا ا/ت یا پسره دو تا دختر دیگه رو تور کرده زنگیدم ولی جواب نداد گوشی اون دختر شبیه ا/ت هم زنگ نخورد
پایان ویو تهیونگ
ویو ا/ت
گل کشتی پسر (با خنده)
+عه یون چونگ گوشی کو چرا گوشی تو دستمه؟
_ تو ماشین بابا
+سکته کردم بابام گفته گم بشه دیگه برات نمیخرم
_چرا انقدر دست و پا چوبی هستی آخه دختر ۸ تا گوشی تو یک سال نوبره والا
+به من چه خو ایششش
پرش زمانی به یک هفته بعد ، خونه ی ا/ت اینا ۲ ظهر
ویو ا/ت
خونه با خاله تنها بودم هوا گرم بود لباسما رو در آوردم فقط لباس زیر تنم بود نشستم رو تخت و پتو رو کشیدم روم گوشیم دستم بود عکس تهیونگ رو بزرگ کردم و باهاش حرف زدم یهو صدا در خونه اومد گفتم یا ددی هست یا داداش اونا نمیان تو اتاق من پس لباس ها رو عوض نکردم یهو دیدم صدای تهیونگ اومد خواستم لباس بپوش که دیز بود پس رفتم زیر پتو اون خیلی آروم در زد یادم رفت گوشیم رو بردارم همونجوری با عکس تهیونگ روشن موند تهیونگ بازم در زد تق تق(مثلا صدای دره😂)
چیزی نگفتم اونم یواش لای در رو باز کرد و...
۴.۸k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.