.
.
.
ₚₐᵣₜ ⁴
.
.
نمیفهمید داره چی میشه اتفاقات پشت سر هم می افتادن و حتی لحظه ای زمان برای تحلیل بهش نمیدادن.........
.
.
چشماشو باز کرد.....
y/n:من که دوباره برگشتم سر جام.....همش خواب بود؟.....ولی چرا دردش انقد واقعی بو...نه
تا میخواست حرفشو کامل کنه نگاهش به پایین افتاد رد پاهای خونی......
سرشو بالا اورد..دوباره اون چشما..و...نگاهاش
.
JK:نفس بکش بیب...هیچ چیز خطرناکی نیست که ازش بترسی
.
عزرائیل و روبه روش میدید که داشت میگفت نمیکشمت....
.
ثانیه ها میگذشت اولش فک میکرد بدنش توان حرکت نداره ولی بعد فهمید دست و پاش طوری سفت بسته شده که کبود شده.....همینجوری داشت با چاقوش ور میرفت و حتی ثانیه ای نگاهشو ازش بر نمیداشت.....
.
.
ساعت :𝟻:𝟑𝟒
صدای جیغاش گوش هرکی رو کر میکرد
ولی زره ای درنگ نمیکرد پشت سر هم به کارش ادامه میداد......
.
.
.
ادامه دارد:.......
.
ₚₐᵣₜ ⁴
.
.
نمیفهمید داره چی میشه اتفاقات پشت سر هم می افتادن و حتی لحظه ای زمان برای تحلیل بهش نمیدادن.........
.
.
چشماشو باز کرد.....
y/n:من که دوباره برگشتم سر جام.....همش خواب بود؟.....ولی چرا دردش انقد واقعی بو...نه
تا میخواست حرفشو کامل کنه نگاهش به پایین افتاد رد پاهای خونی......
سرشو بالا اورد..دوباره اون چشما..و...نگاهاش
.
JK:نفس بکش بیب...هیچ چیز خطرناکی نیست که ازش بترسی
.
عزرائیل و روبه روش میدید که داشت میگفت نمیکشمت....
.
ثانیه ها میگذشت اولش فک میکرد بدنش توان حرکت نداره ولی بعد فهمید دست و پاش طوری سفت بسته شده که کبود شده.....همینجوری داشت با چاقوش ور میرفت و حتی ثانیه ای نگاهشو ازش بر نمیداشت.....
.
.
ساعت :𝟻:𝟑𝟒
صدای جیغاش گوش هرکی رو کر میکرد
ولی زره ای درنگ نمیکرد پشت سر هم به کارش ادامه میداد......
.
.
.
ادامه دارد:.......
۳.۴k
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.