P11
P11
قدم آخر رو برداشت
خودشو به آغوش جاذبه سپرد
اما....کسی دستشو گرفت
جین:یاا دیوونه شدی؟(عربده)
ات دوباره بغض کرد
گریش در اومد
جین دستشو کشید
رو زمین به حالت سجده بود و داشت گریه میکرد
سرشو آرود بالا تا جیزی بگه
ات:چرا نزاشتی بمیرم(داد)
جین:دیوونه شدی؟(داد)
چرا میخواستی اینکارو کنی؟(اینبار داد نبود)
فک کردی بعد تو کسایی که دوست دارن چی میکشن؟(داد)
ات بلافاصله بعد از جین داد زد
ات:هیشکی دوسم نداره(داد)
همهی هقق کسایی که دوسم دارن هقق زیر خاکن
بابام هقق چان یول هقق ریوجو هققق جیمین
با آوردن اسم جیمین گریش شدید تر شد
جین:نباید اینکارو میکردی
مگه جیمین به خاطر تو نمرد؟
به خاطر تو مرد
پس تو باید زنده بمونی
به خاطر این مرد که تو زنده بمونی
ات با هر کلمه ای که از دهن جین در میومد گریش شدید تر میشد
مظلومانه فقط و فقط گریه میکرد
دل جین سوخت
کنارش زانو زد
جین:یااا...گریه نکن ات
تقریبا یک ساعت گذشت
تو اتاق ات بودن
ات دیگه اروم شده بود
جین رفت و یکم آب براش آورد
آروم به یه جا ایستاده تکیه داده بود و تو فکر بود
لیوان پلاستیک رو تو دستش گرفته بود
جین خسته شد
رفت و درست روبهروی ات رو مبل تو اتاق نشست
جین:تا کی میخوای فقط بهش نگاه کنی؟
ات:تو هق چطور هق(حرفش توسط جین قطع شد)
جین:ببین سکسکه میزنی....اول آب بخور بعد بپرس
ات جرعهای از آب رو نوشید
حالا کاملا آروم شده بود
جین:افرین دختر خوب
ات:تو منو جیمینو و بقیه رو از کجا میشناسی؟
جین:مهم نیست
ات:مهم
ات رفت و نزدیکش نشست
ات:چطور از زندگی من خبر داری؟
جین:گفتم مهم نیست
جین بلند شد و رفت از اتاق بیرون
ات هم ۳۰ ثانیه بعد از خارج شدن جین از دفترش بلند شد و در رو باز کرد تا جین رو دوباره صدا کنه
اما در کمال ناباوری انگار جین ناپدید شده بود
قدم آخر رو برداشت
خودشو به آغوش جاذبه سپرد
اما....کسی دستشو گرفت
جین:یاا دیوونه شدی؟(عربده)
ات دوباره بغض کرد
گریش در اومد
جین دستشو کشید
رو زمین به حالت سجده بود و داشت گریه میکرد
سرشو آرود بالا تا جیزی بگه
ات:چرا نزاشتی بمیرم(داد)
جین:دیوونه شدی؟(داد)
چرا میخواستی اینکارو کنی؟(اینبار داد نبود)
فک کردی بعد تو کسایی که دوست دارن چی میکشن؟(داد)
ات بلافاصله بعد از جین داد زد
ات:هیشکی دوسم نداره(داد)
همهی هقق کسایی که دوسم دارن هقق زیر خاکن
بابام هقق چان یول هقق ریوجو هققق جیمین
با آوردن اسم جیمین گریش شدید تر شد
جین:نباید اینکارو میکردی
مگه جیمین به خاطر تو نمرد؟
به خاطر تو مرد
پس تو باید زنده بمونی
به خاطر این مرد که تو زنده بمونی
ات با هر کلمه ای که از دهن جین در میومد گریش شدید تر میشد
مظلومانه فقط و فقط گریه میکرد
دل جین سوخت
کنارش زانو زد
جین:یااا...گریه نکن ات
تقریبا یک ساعت گذشت
تو اتاق ات بودن
ات دیگه اروم شده بود
جین رفت و یکم آب براش آورد
آروم به یه جا ایستاده تکیه داده بود و تو فکر بود
لیوان پلاستیک رو تو دستش گرفته بود
جین خسته شد
رفت و درست روبهروی ات رو مبل تو اتاق نشست
جین:تا کی میخوای فقط بهش نگاه کنی؟
ات:تو هق چطور هق(حرفش توسط جین قطع شد)
جین:ببین سکسکه میزنی....اول آب بخور بعد بپرس
ات جرعهای از آب رو نوشید
حالا کاملا آروم شده بود
جین:افرین دختر خوب
ات:تو منو جیمینو و بقیه رو از کجا میشناسی؟
جین:مهم نیست
ات:مهم
ات رفت و نزدیکش نشست
ات:چطور از زندگی من خبر داری؟
جین:گفتم مهم نیست
جین بلند شد و رفت از اتاق بیرون
ات هم ۳۰ ثانیه بعد از خارج شدن جین از دفترش بلند شد و در رو باز کرد تا جین رو دوباره صدا کنه
اما در کمال ناباوری انگار جین ناپدید شده بود
۵.۹k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.