عشق ابدی پارت ۸۵
عشق ابدی پارت ۸۵
ویو کوک
تهیونگ : میدونی چقدر صدات کردم؟ میدونی چقدر التماس کردم تا بیای نجاتم بدی؟ میدونی چقدر درد کشیدم؟(زجه)
کوک: ببخشید ... آروم باش ، اومدیم نجاتت بدیم . دیگه گریه نکن (بغض)
- تهیونگ ... خوبی؟(گریه)
جین : تهیونگ شی. تهیونگ .. حا...حالت خوبه ؟ چیشده؟ کی این کارو کرد باهات؟(بغض)
کوک : همونی که به لطف شوگا تو مشت و لگده(جدی)
از تهیونگ جدا شدم و رفتم سمت شوگا
به زور جداش کردم از پسره
کوک : تو دیگه کی هستی؟(عصبی و سرد)
*: هه ... بهتره...حواستون...باشه ، اون پسر مال منه (نفس نفس)
کوک : یادم نمیاد اموالم رو به اسمِ تو حرومی زده باشم . (سرد و بلند)
*: اموالت؟ هه... برو یارو (پوزخند)
کوک : اونی که میره تویی نه من
با آخرین حرفم پریدم روش و تا میخورد زدمش. انقدر زدمش که بیهوش شد
+ ولش کن ... ولش کن بیهوش شد(آخرش داد)
با داد یونگی ولش کردم و عرق صورتم رو پاک کردم
برگشتم سمت بقیه
تهیونگ تو بغل نامجون بود و بقیه هم با بهت نگاهم میکردن
رفتم سمت ماشین تا چیزی پیدا کنم دستای خوشگلش رو باز کنم
کلید زنجیر رو پیدا کردم ؛ سریع دوییدم سمتشون و زنجیر رو از دستاش باز کردم
دستاش رو گرفتم و ماساژ دادم
جیهوپ : پاشید .. پاشید باید ببریمش بیمارستان(جدی)
ته : نمیخوام (بی حال)
-حرف نزن که میمیری!
*فلش بک خونه کوک*
ویو ته
تو اتاق کوک دراز کشیده بودم که صدای در اومد و بعدم قامت بلند کوک تو در نمایان شد
با یه پماد داشت میومد سمتم
دستش اومد سمت لباسم که گرفتمش
ته : چی....چیکار میکنی؟(هل)
کوک : میخوای تا کی درد کتکای اون آشغالرو به جون بخری؟
ته : این چیه؟
کوک : پمادی که دکترت داد
ته : بده خودم میزنم
کوک : برگرد
ته : کس دیگه ای نیست ؟
کوک : چی؟ چرا؟؟
ته : خب...آخه...
-خجالت میکشه .
با صدای جیمین برگشتم که دیدم دم در تکیه داده و نگاهمون میکنه
- پمادو بده من کوک ، میزنم براش
کوک : اوکی (سرد)
کوک از اتاق رفت بیرون که نفس عمیقی کشیدم
اومد نشست کنارم
-چرا بهش نمیگی همه چیو؟
ته : خل شدی؟
- بگی و بدونه بهتره که تا نگی و فرصتش از دستت بره
ته : اینکه بگم و دیگه نگاهمم نکنه بهتره ؟؟
- از کجا میدونی ؟
ته : بیخیال
برگشتم که چند مین بعد سردی پماد رو حس کردم .
بعد پماد زدن از اتاق رفت بیرون
هنوزم نمیتونستم باور کنم چجوری پیدام کردن .
اینم از دو پارت دیگه
جای حساس تموم نکردم
شرط برای پارتای بعد ↓
۸ کامنت از هر پیج . ( یعنی یه نفر قبول نیست ، باید ۸ نفر مختلف بزارید)
ویو کوک
تهیونگ : میدونی چقدر صدات کردم؟ میدونی چقدر التماس کردم تا بیای نجاتم بدی؟ میدونی چقدر درد کشیدم؟(زجه)
کوک: ببخشید ... آروم باش ، اومدیم نجاتت بدیم . دیگه گریه نکن (بغض)
- تهیونگ ... خوبی؟(گریه)
جین : تهیونگ شی. تهیونگ .. حا...حالت خوبه ؟ چیشده؟ کی این کارو کرد باهات؟(بغض)
کوک : همونی که به لطف شوگا تو مشت و لگده(جدی)
از تهیونگ جدا شدم و رفتم سمت شوگا
به زور جداش کردم از پسره
کوک : تو دیگه کی هستی؟(عصبی و سرد)
*: هه ... بهتره...حواستون...باشه ، اون پسر مال منه (نفس نفس)
کوک : یادم نمیاد اموالم رو به اسمِ تو حرومی زده باشم . (سرد و بلند)
*: اموالت؟ هه... برو یارو (پوزخند)
کوک : اونی که میره تویی نه من
با آخرین حرفم پریدم روش و تا میخورد زدمش. انقدر زدمش که بیهوش شد
+ ولش کن ... ولش کن بیهوش شد(آخرش داد)
با داد یونگی ولش کردم و عرق صورتم رو پاک کردم
برگشتم سمت بقیه
تهیونگ تو بغل نامجون بود و بقیه هم با بهت نگاهم میکردن
رفتم سمت ماشین تا چیزی پیدا کنم دستای خوشگلش رو باز کنم
کلید زنجیر رو پیدا کردم ؛ سریع دوییدم سمتشون و زنجیر رو از دستاش باز کردم
دستاش رو گرفتم و ماساژ دادم
جیهوپ : پاشید .. پاشید باید ببریمش بیمارستان(جدی)
ته : نمیخوام (بی حال)
-حرف نزن که میمیری!
*فلش بک خونه کوک*
ویو ته
تو اتاق کوک دراز کشیده بودم که صدای در اومد و بعدم قامت بلند کوک تو در نمایان شد
با یه پماد داشت میومد سمتم
دستش اومد سمت لباسم که گرفتمش
ته : چی....چیکار میکنی؟(هل)
کوک : میخوای تا کی درد کتکای اون آشغالرو به جون بخری؟
ته : این چیه؟
کوک : پمادی که دکترت داد
ته : بده خودم میزنم
کوک : برگرد
ته : کس دیگه ای نیست ؟
کوک : چی؟ چرا؟؟
ته : خب...آخه...
-خجالت میکشه .
با صدای جیمین برگشتم که دیدم دم در تکیه داده و نگاهمون میکنه
- پمادو بده من کوک ، میزنم براش
کوک : اوکی (سرد)
کوک از اتاق رفت بیرون که نفس عمیقی کشیدم
اومد نشست کنارم
-چرا بهش نمیگی همه چیو؟
ته : خل شدی؟
- بگی و بدونه بهتره که تا نگی و فرصتش از دستت بره
ته : اینکه بگم و دیگه نگاهمم نکنه بهتره ؟؟
- از کجا میدونی ؟
ته : بیخیال
برگشتم که چند مین بعد سردی پماد رو حس کردم .
بعد پماد زدن از اتاق رفت بیرون
هنوزم نمیتونستم باور کنم چجوری پیدام کردن .
اینم از دو پارت دیگه
جای حساس تموم نکردم
شرط برای پارتای بعد ↓
۸ کامنت از هر پیج . ( یعنی یه نفر قبول نیست ، باید ۸ نفر مختلف بزارید)
۲.۷k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.